۱۳۹۱ مرداد ۴, چهارشنبه

ادب از که آموختی ؟

هیچ وقت دیر نیست و همیشه می توان یاد گرفت .واز همه کس و همه چیز .لقمان حکیم چی گفت ؟ در پاسخ ؟ گفت : از بی ادبان آموختم ادب .کمی شبیه به این سخن چینی  هاکه درهر پدیده  ی ناگوار یا مخمصه است که می توان شانس هموار کردن وبه هنجار رسیدن یافت .نمی دونم چی شد که امروز این پست رو نوشتم .شاید بخاطر این باشه که  در تعطیلی تابستانی به سر می برم ونوبت های پیش دکتر رفتن از پریروز تا حالا انجام گرفت و چون چهارشنبه است به یاد چهارشنبه های مدیتیشن افتادم و مخ کمی آبستره شد ه.در سه چهار سالی که هر چهارشنبه عصر از ساعت هفت تا نه در کلاس باز ( برای همه علاقمندان به زن مدیتیشن ) همراهی می کردم ؛کم صحبت می شد و همه ی تمرکز بربدن و دم و بازدم و درست نشستن و در اعماق خویش رفتن وخودشناسی بیشتر وآگاه شدن از نیروی آرامش درونی وبراه انداختن پل بین دو طرف مغز ( تفکر و احساس را یکی کردن)بود و گاهی جمله یی یا روایتی کوتاه مطرح می شدکه مدتی مخت رو به کار می گرفت .از اینگونه : تصور کن یک سطل آب مدت هاست که گوشه ی باغ دست نخورده مانده و آب اش کدر شده و کثیف . روزی متوجه ی اون سطل آب می شی و از آن روز به بعد هر روز صبح یک استکان آب تمیز می ریزی توش . پس از مدتی آب تازه می شود و پاک . مدیتیشن هم یک چنین تاثیری بر ادراک و حواس و روان یکنفر که هر روز انجام می دهد دارد .فقط باید جدی ش بگیری .به نظر من ؛وقتی به آرامش برسی تازه می تونی مغزت رو با پرسش های پرپاسخ مشغول کنی .