۱۳۸۷ آذر ۲۹, جمعه

شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش تا یکدم بیاسایم زدنیا وشروشورش


انسان می تواند در روان و اندیشه ، هزاران بار زیباتر وآزادتر ونیرومندتر پرواز را مزه کند . انسان ، در روان پیچیده ترین و پرتنش ترین و آرام ترین و بزرگ ترین جاندار هستی ست . آنچه که ما تا کنون از انسان می شناسیم ، یک گوشه از توانایی وشگفتی و پیچیدگی اوست . امیدوارم فردا شب یلدای و از پس فردا ، روزها و شب های نیکویی داشته باشید!!! و یادتان باشد که شب ها کوتاه وپس از درخشش خورشبد روشنایی بیشتر می شود . امیدوارم در این دوران پُِر رنج ، زیبایی ها ی درون خود را از دست ندهید . شاید در آینده ، این یک ذره امکان نوشتنی را هم که دارم نداشته باشم ، پس همین امروز ، جشن ها و میلاد مسیح و مراسم ورود به سال دوهزارونُه برای همه آرزوی تندرستی و سربلندی و پیروزی دارم .
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو
حافظ

۱۳۸۷ آذر ۲۲, جمعه

تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول


حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید

از شافعی نپرسند امثال این مسائل

در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت

واکنون شدم بمستان چون ابروی تو حائل

.....
جام می گیرم واز اهل ریا دور شوم
یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم

سر به آزادگی از خلق بر آرم چون سرو
گر دهد دست که دامن زجهان در چینم
....
در سماع آی و ز سر خرقه بر انداز و برقص

ورنه با گوشه رو وخرقه ما در سر گیر

حافظ

پس امروز به گوشه رفتم و خرقه ی او در سر گرفتم .




۱۳۸۷ آذر ۱۵, جمعه

شنیدستی که روزی در بیابان

شبیه به این شعر" بی جانی پی جانداری می گشت " در فرهنگ و ادبیات ایران و زبان فارسی بسیار پیدا می شه . یا این داستان که به گمانم به دوران توتالیتر و بعضی از کشورهای کمونیستی بر می گرده ـ فرار آن که گفت سه بیضه یی ها را می کشند .از او پرسیدند ؛ تو چرا فرار می کنی ، تو که دو تا داری . گفت : اول می کشند و بعد می شمارندـ یا محکوم شدن به جرم بی قانونی وتشویش اذهان عمومی در نظامی دیکتاتوری توسط قضاتی که خودشان نشان بی قانونی اند . این نمونه ها و اشعار و روایات بی شباهت به اوضاع امروز ایران نیست . به راستی که انسان در جامعه یی بی قانون و بی پاسخگو و بریده شده از ریشه ها ی فرهنگی ، گرفتار پارانوئید ی تلخ ودردناک است . این جور که امروزه در ایران با خود و دیگران و طبیعت رفتار می شود از همین گونه ی دردناک است . چندصد سال پیش سعدی" میازا موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است " را سروده ؟ و امروز چندان سخنی از احترام به دیگر جانداران نیست وچند هزار مطلب و پند و اندرز جهانشمول در فرهنگ ایرانی پیدا می شود که امروز فراموش شده ؟ چرا نمونه های کشورداری و قانونمندی ایرانی ـ که دو هزار سال پیش برای کشورها و نظام های بزرگ آن دوران سرمشق بوده ، در زندان بادهای تاریخ به پشت کوه تبعید شد و رفت ؟ چند هزار سال پیش به ترکستان می گفتند چین و بعد فهمیدند که چین آنطرفتر است و پس از آن به ترکستان و چین "چین و ماچین " گفتند ، یا هنگامی که انسان نمی دانست که در ته آب ها زندگی ادامه دارد وجاندارانی هم در ژرفای دریاها زنده اند ، یا آن زمان که انسان هنوز خردسال بود ، این جدا کردن ها و من و ما کردن ها و دوست و دشمن کردن ها و اینها و آنها گفتن ها شاید برای پرسشگران کافی بود ،اما باید پذیرفت که امروزه دیگر بسیاری از راه حل ها و پاسخ ها بی تاثیراند . هر خردمند ی می داند که انسان در این جهان بدون طبیعت بی معناست و موضوع امروز و فردای همه پاس داشتن این طبیعت زخمی ست که بخصوص در این صدسال گذشته مجروحتر شده پس " چشم ها را باید شست .جور دیگر باید دید " چرا اینقدر دشمن تراشی ودنبال مقصر گشتن ؟ باید پذیرقت که بسیاری چیزها همانگونه که به دست انسان آباد و یا ویران شده ، به دست انسان هم دوباره می تواند آبادتر ، یا ویرانتر شود . انسان امروزی آنچنان قدر شده که می تواند در چند روز فاجعه یی همیشگی بیافریند و یا در چند سال خرابی های صدها سال را ترمیم کند . پس نیکوست که آگاهانه تر زیست وطبیعت را پاس داشت در پارانوئید سیاسیون گرفتار نشد وپی دشمن نگشت . بهتر است که از خود آغاز کرد وخود را بهتر شناخت . در همه ی ما هنوز همنوع دوستی و عشق به زندگی و قانونمندی هست ، تنفر و کینه و خشونت طلبی را که از خود بزدایی ، زندگی را جور دیگر می بینی . به زیبایی پوشیده شده در ترس ها ی خود و دیگران آگاه می شوی و زنده یی وآزاد ، نه برده در زندگی یی سخت و پر از دستور وفرمایش

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیز هوش
وزشما پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت آسان گیر برخود کارها کزروی طبع
سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش
وانگهم دردداد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد وبر بط زنان میگفت نوش

حافظ
...//
چشم ها را باید شست و جور دیگر باید دید از سپهر ی ست