۱۳۸۸ اردیبهشت ۹, چهارشنبه

هر سه






این سه تصویر از ، سه گوناگونی ، سه معنا و سه مفهوم و سه موضوع ، شاید در نگاه نخست ، هیچ ربطی به هم نداشته و بی ربط و بی خود به نظر برسند ، اما می توانند هم در ذهنی خلاق ،بدون متن و توضیح ،به هم بافته شوند و داستانها و منظور ها و قصد ها در آن نهفته دیده شود . یا دیده نشده ـ تنها شنیده ـ ، درک و برداشت شوند . منظورم از این همه کش و قوس و پیج و خم به این سه تصویر را خودم هم دقیقن نمی دانم ، این چند تا با هم بودند و من بی ایده . البته کمی که تامل و تفکر می کنم و از خودم ، پیش خودم می پرسم ، به چه دلیل ؟!! می بینم ؛ این سه موضوع ، یک جورایی ، تو ذهنم با اجازه ی زندگی ، به هم وصل بودند و من یادم رفته بوده . عکس اول که گل و بهار و اردیبهشت وزنده . عکس دوم هم که یکی از زیبایی ها ی پُر شکوه طبیعت ایران مان است و سومی هم یک راهپیمایی و تجمع کارگری ست ، به فردا و مراسم اول ماه مه . از دیشب به فکر این روز بودم و هی یادم می رفت و هی دوباره می آمد وهمیشه هم با کوه و گل همراه بود .شاید به این خاطر که پایداری و تحمل و شکوه و بردباری طبقه ی کارگر ایران با گل باید پاداش داده شود . به هر حال روز پر شکوه و خوش و خیر و زیبایی را برای همه ی کارگران آرزو می کنم .

۱۳۸۸ فروردین ۲۸, جمعه

psychokinesilogie


" سایکوکینزیولوژی " نام نوعی پزشکی ست که دکتر " دیتریش کلینگهارد " برای درمان بیماری ها استفاده می کند . این نوع درمان و شیوه ی تراپی او در حدی ثابت شده و کارآیی داشته که امروزه در چند کشور مورد استفاده و درمان قرار می گیرد . او توانسته با این پزشکی و استفاده از این تراپی ، بیماری های صعب العلاج را بدون مصرف و تجویز داروهای متداول درمان کند . تا آنجا که من متوجه شدم ، او بر این نظر است که بیماری هایی که در بزرگسالی خود را نشان می دهند ، تاثیر گره یی ست که در اوان زندگی در روان انسان زده شده و بر اثر فشارهای پیاپی در زندگی ، این گره کورتر و پیچیده تر می شود وروزی خود را در یک بیماری سخت نشان می دهد و حتا می تواند به مرگ منجرشود. در رابطه با او و نوع این تراپی و درمان بیماری ها از طریق این شیوه ، تلاش می کنم در آینده ، مفصل تر پستی بنویسم . الان حدود پنج سال است که من به دلیل کسالت و بیماری بیشتر عادت های خود را تغییر داده ام و جور دیگری زندگی می کنم و بیماری و تندرستی برام مهمترین مسئله شده و از پنج سال پیش تا این ساعت هم توانسته ام بدون مصرف داروهای پیچیده ی شیمیایی و گران قیمت ، نسبتن معمولی زندگی کنم . این تغییر در نگرش و مرام و عادات زندگی ، آنقدر جالب و تاثیر گذار بوده ،که قصد دارم ، حتا در این زمینه دوره یی طی کنم و مدرکی بگیرم ، تا شاید بتوانم به دیگران هم یاری برسانم . مثلن گیاهخوار شدم و روزانه یوگا و مدیتیشن کار می کنم و در مجموع سعی می کنم ، آگاهانه تر زندگی کنم . چند روز پیش ، دوستی که از ایران آمده بود را نزد دوست دیگری ملاقات کردم و صحبت از ایران و اوضاع شد و نظر م را پرسید . چیزی که به او گفتم این بود« مهمترین مشغله ی من این است که فردا چند قدم می توانم راه بروم ، و یا اصلن می توانم هنوز یا نه . » به هر حال بیماری و تندرستی ، در حال حاضر تنها مشغله ی اصلی ذهنی من است و رفع مشکلات و بدبختی ها ی دیگران در مرحله ی دوم . به هر حال در آینده سعی می کنم ، در این زمینه بیشتر پژوهش کنم و از یاد گرفته ها و تجربیاتم بنویسم . برای نمونه ، طب سنتی و پزشکی های مدرن امروزی ، در علاج و درمان بیماری ها . اگر عمری بود و چیزی یاد گرفتم که جالب و مفید بود ، اینجا می نویسم .

۱۳۸۸ فروردین ۲۱, جمعه

قدر ِ زیبایی و شکوه این قطره ها را نباید داشت ؟؟؟


ذره به ذره ی این طبیعت و لحظه به لحظه ی زندگی در چنین فضایی پر ارزشها ی گذران و فرار است ، یعنی زندگی . زندگی یی که در آن سهیمیم . پس بهتر است با احترام و لذت و شناخت ، گذران را نگریست . روزی درویشی بخت بر گشته خلافی از نیاز انجام داد و نگاهبانی سر رسید و او را بازداشت کرد و با خود برد . درویش بخت بر گشته و پشیمان ، در راه ، هزران داستان وعلت و دلیل این خطا را توجیه کرد و فایده یی نداشت و نگاهبان بیش از صدبار گفت « : تو درست می گی ، اما من مجبورم تو را با خود ببرم و به دادستان تحویلت بدم ، چون من مسئولم و پاسخگو ی مقامات بالا تر ، پس زبان خود و گوش مرا بی آزار بگذار و همراهم بیا . » درویش دیگر هیچ نگفت و ساکت شد . پس از رسیدن به مقصد و تحویل درویش و رفتن ، در لحظه ی پایانی ، درویش با احترام از او برای این آشنایی سپاسگزاری کرد . نگهبان با شگفتی از او پرسید ، چرا تشکر ؟ من که تو را گرفتم و تحویل دادستان دادم ؟ درویش گفت« : اگر سال های سال در خانقاه ها و مدارس وحوزه ها می گشتم ، این پاکی و خدمتگزاری به خدا را یاد نمی گرفتم که در این چند ساعت با تو یاد گرفتم و درک کردم و فهمیدم . ممنون ! » در این داستان ، یا داستان و حکایتهای شبیه به این که در فرهنگ ما بسیار است ، می توان زیبایی ها و ظرافت های تمدن راستین ایران را دید ، اما بدبختانه امروزه از آن دور شده ایم ودورویی و مکر و ریا و بی قانونی و بی احترامی به جایگاه و ارزش انسان ، چندان چیزی برای سر بلندی و نمونه بودن بر جای نگذاشته . می گویند ، اگر نام دو نفر همبشه با نام یک اثر هنری ماندگار ، برده شود ، ممکن است یکی از آنها نام سازنده ی آن اثر باشد و نام یکی از آنها نام خراب کننده ی آن اثر . هر دو بر زبانها مانده اند ، اما به دومعنی . یعنی دو جنبه ی تاثیر یک رویداد . خود را به عنوان خشونت طلب و نیرومند مطرح کردن ،نشان بزرگی و ثبات و اطمینان نیست ، نشان ضعف است . حتا از کوچکترین حرکت و جلوه ی آگاهی هم ترسیدن و سرکوب کردن ، نشان بزرگی و نیرومندی نیست ، نشانه یی از وحشت است . هر که به دنبال آگاهی خود و دیگران باشد ، دشمن جامعه است ؟!! براستی که اوضاع فعلی حاکم بر ایران نمونه ی سرکوب و اختناق و ستم است .