
انسان می تواند هم از سویی دیگر در گودالی از تنفر و رذالت و پوچی و خشونت و ستم گرفتار ، و مظهر لعن و نفرین شود . در واقع هر دو سو در انسان میسر وفراخ . کمی از افسانه ها و باستان که جلو تر بیاییم ، در همین گذشته ی نه چندان دور تاریخ انسان ها ، از هیتلر و استالبن و صدام هست ، تا لینکلن و گاندی و مادرترزا . یعنی هر دو سو شدنی ست . هر دو سو و گرایش هم طرفدارانی پیدا کرده ، اما کدام و به چه نشان در اذهان انسان ها ماندگار شده ، پر سش است ، نه اینکه چرا این دو گرایش در وجود انسان ها بوده و هست . دوستان ! مزه ی قدرت طلبی وزیاده خواهی زهری ست فریبنده ، با ظاهری خوشخرام و خوشگوار ، اما در باطن ، تلخ و ویرانگر . به نظر من ، آنگاه که فردی ، به آگاهی رسید ـ به این آگاهی که چه چیز و به چه نشان ماندگار است ـ ، جوری دیگر می زید . زندگی را نمی بلعد ، در او و با او ست و نه شکارچی او . این اتفاقات چند هفته ی گذشته ی ایران را با خبر می شوم و دنبال می کنم ، این دوسویی که نام بردم ، به خوبی در این رخدادها نمایان می شود . از یک سو جامعه یی متمدن و پاکدل و معنوی ، و از سویی دیگر زورگویانی قدرت طلب و سیری ناپذیر . جنگ قدرت و وحشت و زوربازو نشان دادن از یک سو ، و پایداری و راستی و پاکی آزادیخواهان از سویی دیگر . تاریخ چه یاد داده ، کدام یک از این دو طرف پیروز و ماندگار شدند ؟؟! بارها گفته ام و بار دگرهم می گویم ؛ اینگونه که در ایران ، با زندانیان رفتار شد و می شود ، ستم است و هیچ توجیهی نمی تواند ذره یی از دلیل این ظلم را تعریف و توصیف کند . حالی تان شد ؟ به نام دین ، دارید بی دینی رواج می دهید . توی مجالس انتخابات دوران خاتمی ، متحجرانی مدعی خداپرستی هی شعار می دادند که اگر خاتمی بیاید ، اسلام در خطر است . یادتان که نرفته ؟ بهتر بود ، می گفتید ، بساط ظلم مان در خطر است ودکان مان بی مشتری می شود ، نه اینکه اسلام در خطر است . شما اگر یک ذره از تخت خود پرستی پایین می آمدید و یک هزارم وجودتان تسلیم خدا بود ، نه خود ، می فهمیدید که هیچ دینی ، هیچ گاه درخطر نبوده و نیست . به هر حال از من ِ هیچ کاره ی آواره بشنوید و دست از این ستم بردارید ! تا دیر نشده و خشم این مردم گریبان تان را نگرفته و اوضاع وخیم تر نشده . حضرات ! می دانم که مانده اید توش ، پس بس تان است .دست کم به معممین خود این نظام از جمله آقای منتظری گوش کنید و دست از ستمگری بردارید . او که دیگر بیگانه نیست . نجف آبادی ست و تا آنجا که به یاد می آورم ، یکی از چهره های مهم این نظام بوده و هست . و زندانی کشیده و همیشه در صحنه بوده و دلسوز این نظام است .اما اینجور که پیداست ، قدرت طلبی ، بد جوری وجودتان را تسخیر کرده و تحت سلطه گرفته .