۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

خواستن توانستن است







این شعار است ، یا گوشه یی از فرهنگ ما ؟ فرق میان تجدد و تمدن چیست ؟ چرا بعضی از خصلت ها و خصوصیات یک جامعه همیشگی بنظر می رسد و کهنه تر از بنای نخستین قصر وقلعه ی باستان است ؟ می پرسم ، آنچه که در لابلای نوشته ها و خوانده ها و تعریف و تمثیل و بیان و نشان مرام یک جامعه و در اذهان عمومی و روان اجتماع و در پیچ و خم ِ تن وجان و سلول ها ی یک یک انسان ها ی همدوره ی یک جامعه در برهه یی از تاریخ خود را نشان می دهد و پیداست و آشکار ، می تواند از بیرون وارد شده و مُد باشد و تحمیلی ؟ یا مثل این جمله ؛ « ظلم پایدار نیست » آیا این ادبیات و سخنان و تعلیمات و تجارب ودانسته ها ، افسانه بود و توفان مدرنیته و تجدد و مُد با خودش بردشان و مردمی بر دوراهی مانده و هاج و واج اند ؟ نه دوست من . این دانسته ها و تجربیات که در اعماق انسان لانه کرده ، از بین رفتنی نیست . قدمتی به کهنگی انسان و وجود دارد و همیشگی ست . تاریخ چند هزار ساله ی ایران را که مطالعه بکنی و بسنجی ، می بینی که هزاران چیز کهنه و نو شده ، اما چیزهایی هم هست که همیشه بوده و هست و خواهد بود ؛ مثل آزادیخواهی و عدالت طلبی و دادخواهی . مثل پرهیز از دورویی و جنایت و ستمگری . مثل پسند افتادگی و راستی و پاکی . چون این خصلت ها همیشگی ست ، متاسفانه ، همیشه هم عده یی ـ که خود را از دیگران بهتر می دیدند ـ بوده و هستند و خواهند بود ، که از اوضاع سوءاستفاده می کردند و می کنند . یک جامعه ی آگاه و دموکرات و قانونمند ، با آگاهی بر این دانش ، انرژی خود را در مهار وهدر نرفتن سرمایه ها ی مصرف می کند و از بیداد پرهیز می کند . امروزه که جهان عین یک دهکده شده ، هر چند این نزدیکی و گام در ارتباطات مدرن بنظر می رسد ، اما جهان را که براستی دهکده ببینی ، می فهمی که هیچ چیز نو نیست و مسائل ریشه یی ، همان مشکلات قدیمی دهکده باقی مانده ؛ بودن یا نبودن آب و نان و عدالت و داد و امنیت و آسایش و آرامش و بیماری و تندرستی و زاد و ولد و مرگ و میر . پس چیزی چندان تغییر نکرده و همه چیز از باستان همینطور بوده . و تنها نوع بینش به مسئله جور دیگر شده . اینکه در کشور ما ، آخوند برتخت ستم نشسته و جهان دموکرات و آزادیخواهان جهان را دشمن می نامد ،چیز تازه یی نیست . همیشه در تاریخ بشری ، عده یی که در زمان معینی ، بر تخت ستم نشسته بودند ، برای دوام خود ، دشمن می تراشیدند و با ترس مردم ، مدتی بیشتر به ستم ادامه می دادند و روزی هم مجبور به ترک تخت می شدند . پس نباید ناامید شد . چراکه این :


ستم پایدار نیست



درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد
نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد
شب صحبت غنیمت دان که بعد روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد

حافظ

۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

از ازل تا به ابد

می تونی گذشته ی دردناک این دختر بچه ی پناهجو را توی چشماش ببینی ؟



می تونی گرمی و شفافیت خورشید را توی دل این گل ببینی ؟

می تونی همگونی و لطافت و زیبایی طبیعت وپاکی را توی لخظه ببینی ؟
پس هنوز ادراک و حواست ، بطور کل مسموم نشده .


هنوز می دونی که درد چیه .هنوز هستی و زنده . هنوزتفاوت میان دوستی و مهر ، با پلبدی و خشونت را می فهمی . یعنی فرق میان مزه ی جهان انسان و حیوان را بر جان و تن و روان چشیده یی .و می دونی که جه می خواهی .
آزادی
.
قانونمندی
.
عدالت

این کلی گویی و شعار و کاریکاتور نیست . یک رویداد پویا و روان و ریشه یی ست و به کهنه گی وجود .برای نمونه ؛ هنگامی که یکی به یگانگی و آگاهی و پاکدلی ناب رسیده باشد ، حتا در بند و زیر شکنجه و تحت تاثیر دارو و مواد مخدر و روانگردان و با بکارگیری صدها ترفند و زهر و تهدید هم ، خواسته ی درونش پایدار می ماند . زبانی و جلوی دوربین ، در آن لحظه که مجبور می شود ، تن به بردگی می دهد ، اما در پشت پرده های ذهنش می داند کیست و درد و داروی اش چیست . این مثال به طور کلی تر و عمومی در مورد جوامع هم صدق می کند . هنگامی که یک جامعه به آگاهی و بلوغ و همدلی رسید ، به هیچ شکل و با هیچ ترفندی ، نمی توان مسیر پیشرفت و تکامل اش را برگرداند . آنگاه که جامعه یی به زورگویان و سرکوبگران می گوید ؛ نمی خواهم ، این دید به زندگی و این نوع حکومت و این حاکم را نمی خوام ، یعنی چه ؟ . خب این جامعه به این نتیجه رسیده ، که نمی خواد ، دیگر این جایگاه و این توسری و بدبختی را نمی خواهد . می داند که از دید بانیان و عوامل دولت سرکوب و چماقداران و جانیان و خونخواران و هیولاهای حاکم، عددی حساب نمی شود و مهر خس و خاشاک و دست نشانده ی بیگانه ووو بر او زده می شود ، اما بازهم می گه ؛
نمی خوام
و
نمی خواهم
و
نمی خواهیم
.
پی بردید ؟؟!
.
.
.
نمی خوان دیگه .

۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

به یاد آن د لیرانی که چون این گل ها بودند و زود پژمردند


کدام استکبار جهان خوار ؟؟؟ کدام دشمن ؟! اینقدر که انسان در چند دهه ی گذشته ، از ناآگاهی و بی دانشی مسئولان کشورهایی بدون آزادی های مسلم مدنی و با سیستمی خفقان آور ، زیان دیده ، از هیچ استعمار گر اروپایی و آمریکایی ، ندیده . با سواستفاده ی بی پایان از مکر و چماق و ستم و بکار گرفتن سفسطه ، تا کجا ؟ امروزه که تقریبن همه ی مردم جهان این بازار ـ خرید و فروش ـ و این شیوه ی زندگی ( اقتصاد آزاد ) را می پسندند ، پس همه مستکبرند .آقای خامنه ای ! هنوز اندر خم یک کوچه یی . اندر خم سایه یی از توهم . مثلن سیاستمدار و آزادیخواه بزرگی چون نلسون ماندلا را از نظر سیاسی اجتماعی و یا سالک و پیشوای بزرگی چون دالایی لاما رااز نظر مذهبی در نظر می گیرم و تو وحال و روز تو را . چگونه می توانم ، تو و جمع ِ اطرافیانت ـ که هر لحظه کمتر و کمتر می شود ـ را ببینم و ستم تان به مردم را شاهد باشم و ساکت ؟ تو که واعظی و خطاب . خودت بگو ! چه جوری ؟ یک نظام ظلم و ستم ، به نام جمهوری اسلامی ، و با شعار هوادار مستضعفان برپا کرده اید و دارید جنایت می کنید . اینقدر خون ، در این چند دهه ی گذشته ، برای رسیدن به آزادی ریخته شده ، بس تان نیست ؟ گفتم که ، اسیرید . اسیر رخداد ها ی گذشته و توهم آینده یی ناشدنی . اینبار ، آینده به دست مردم کوچه و خیابان و از روی بام های خانه ها و با همدلی دلسوزانی آگاه ، برپا و مستحکم می شود و نیازی به مغزهای پارانوئید و دشمنتراش ندارد . خیال می کنید چه مدت هنوز هستید ؟ از مشاوران تان بپرسید . به نظر من دیگر زیاد به درازا نمی کشد . یعنی در هفته ها و ماه های آینده ، برای همه مشخص می شود در این سال ها چه خبر بود و به چه دلیل مردم در این چند دهه این مسیر را آمدند .آمدند چون بازیچه ی دست استکبار بودند و الان هم باید خفقان و سرافکندگی را تحمل کنند ، یا آمدند تا آزادی و سربلندی و عدالت را تجربه و استوار کنند .