۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

چه ساکت،اما پُرزَِگویش

با شاهد بودن ِ این درندگی و بی رحمی و خشونت به تن و جان مردم و  با دانستن    اینکه حاکمان ایران در حال جنایت بیشتر   بر زندانیان  هستند  و با دیدن ِ شو های ِ قانونی نما در  تصویب و  توصیف و توجیه  این مخمصه و و  و های ناگفته ی دیگر  در اوضاع  پشت پرده  ی سیاسی  ایران ، سخن از درد و پرسش  بسیار است ،که پر زگویش  است ،اما بی گفتار می ماند  . چون حال شنونده ، یا خواننده وبرداشت جمعی را نمی دانم ، پس ناگفته و نبوده ونمی دانمی، در پشت پرده می ماند .  تازه ،با زبان وبلاگستانی هزاران امکان برای گفتن هست ، گفتن های خاموش بدون واژه و بی صدا اما پر  شنونده  . پس می شود چیز هایی هم گفت که  زیبا باشد و  شاید دردی را درمان کند و هیزم بیار معرکه نشود. در اصل   من   نمی خواهم  ، یکی از تشویق کنندگان به خشونت و سینه سپر کردن ها  باشم و هی تنش و بدبختی مردم رو بیشترش کنم.آنچه که  بر همه هویدا ست و ثابت شده ، دیگر نیازی به یادآوری نیست . وضع این است ؛ حکام  ایران پا کار هر نوع جنایتی  هستند . بیچاره این مردم  !!!  بیچاره مردم  عدالت جوو آزادی خواه و قانونمند ی که  در این بزنگاه اسیر دژخیمان اند  وباید  با آنها تن و دست وپنجه نرم کنند . چند بار دیگه هم اینجا نوشته ام ، که نظراتم برای بهبود حال خودم نیست ودلیل یاری به دیگران ست . و می دانم که مشکلات مردم ،  با بر سر کار آمدن این و آن و تصویب قطعنامه و توقیف  و تحریم های کهنه و نو ، حل نمی شود . در اصل ، مشغله ی  خودم ، بیماری ام است و اینکه چند گام می توانم حرکت کنم و یا دم و باز دم ام چگونه سپری  می شود . یا اصلن تا کی این سیکل را می خواهم طی کنم . ساده بیان کنم ؛ تندرستی یا کسالت من ، برایم مهم است و اینکه تا عمری هست ، چند نمایشنامه ی دیگر هم بنویسم  ، تا شاید روزی بر صحنه یی بیاد ، با این ها  بیشتر در گیرم ، نه رخداد ها و رویداد های ایران . یکبار دیگه هم گفتم ، من ؛ یک جمهوریخواه دمکرات  لائیک ام . از دید من ؛ این یعنی آزادی . در واقع شر و شورو  دعواهای خیلی ها ازم دور شده  و راحتم گذاشته. و می دانم که من هم  ـ مثل بسیاری از مردم جهان  ، تقریبن ـ بنده ی خدای مقتدر ( اسکناس ) هستم . پس دعواهای بازاری برام تازه نیست . حتا حال عده ایی که دنبال بحث و دعوا و مجادله در مورد مسائل دینی  و مذهبی  هستند را با اینکه می فهمم ، اما  چون می دانم که این دعواهام بازاری ست ، برام  آنچنان جالب نیست  ، چون این ها تفاوت های بینشی  ست ودر ذات زندگی و در رئالیته ی موجود هیچ تفاوتی نیست  . برای نمونه ؛ یکنفر پای یک کوه ایستاده و به نظر او کوه بزرگی ست و یکی در حال پرواز از روی کوه ، آن پایین یک تپه ی کوچک رو مشاهده می کند و نفر دیگر بر روی کوه ایستاده و با دانش فیزیک خود به این نتیجه رسیده که روی کوهی ازانرژی ایستاده . از ت می پرسم ، بر موجودیت ِ کوه تفاوت این سه بینش در آن لحظه  تاثیر گدار است ؟ منظورم این است ، هر کسی از ظن خود شد یار. و به همین دلیل  به نظر من در ایران امروز

آزادی و قانونمند ی و عدالت در مان این مخمصه است        

۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

تودر توی پندار

سکون توهمی ست که ذهن انسان بدلیل نیاز ادراک  به تشخیص  و تصمیم آفریده  .  یعنی تایید و به ثبت رسیدن و روشنی در مساله  ، اما  به نظر و دانش و فهم و درکم از بودن ،هیچ چیز در زندگی ساکن نیست و همه ی هستی ، همیشه در دگرگونی ست . پس ترس از این واژه  ، در اصل بی فایده است . رئالیته  ی  یک زمان و مکان  ،یعنی آنچه که به توافق جمع در آن زمان و مکان رسیده . در روند تحولات اجتماعی ،خواسته های اکثریت بی دلیل نیست و لازم . حالا این خواسته  برای دولتمردان و گردانندگان دولت آن جامعه چه ساده  و چه سخت پذیر باشه، تغییر و تحول در انجام است و رئالیته یی که آنقدر به نرمی ست که برای همه آشکار نیست و بر طاقچه ی عادت گذاشته شده .  هنگامی که انسانی در زندگی اش تصمیم مشخصی آزادانه گرفته ، بی دلیل تغییر نمی دهد . این پدیده در برداشت جمعی و تصمیم جامعه هم بی دلیل نیست . برای نمونه ؛ جامعه یی که در یک برهه بدبختی های خشونت و دزدی و چپاول و وبی قانونی را تجربه کرده ، بی دلیل بدنبال تغییر و تحول نیست و به دنبال جامعه یی بی خشونت و بدون دزدی و چپاول و جامعه ی قانونمند است . پس این خواسته و مسیر تکامل در این روند واقعیت و لازم . جان سخنم این است : حضرات !!! نسل امروز ایران از اینهمه خشونت و دروغ و ریا و جنایت خسته شده و به آگاهی رسیده  ..   .