۱۳۹۰ فروردین ۲۵, پنجشنبه

هنر بر تر از گوهر آمد پدید


سال ها پیش این جمله را جایی خواندم ، نمی دانستم از کیست و چیست ،آیا یک شعر است یا نثر ؟چون هنر دوست بودم ، از این مضمون خوشم آمد و از دوستی خطاط خواهش کردم که برام زیبا و خوشخوان بنویسد و جایی آویزانش کردم و از زیبایی اش لذت می بردم و هی برای دیگران که زیاد اهل هنر نبودند این را بلندبلند می خواندم . سال ها گذشت تا اینکه روزی به عمق وژرفای این نوشته گیر دادم و کمی جدی تر به دلیل اش پرداختم .از خودم و دیگران می پرسیدم ، مگر هنر می تواند بدون گوهر پدید بیاد ؟ هنر مگر بدون گوهروجودی برای هنرمند معنی داره ؟ این همه تصویر و شعر و نوشه درباره ی زیبایی یک گل یا یک شی ء می تواند باشد ، بدون بودن گلی یا چیزی ؟ این مطلب را کمی دقیق تر که ریشه یابی کنی ، پرسش ها بی اندازه است .. نمونه این ؛ آیا فهم انسان چیزی را خلق می کند ، یا چون چیزی برای فهمیدن هست درک می شود ؟ بحث کمی پیچیده می شود و می تواند کار را به جاهای باریک برساند. امروز آنقدر می دانم که برای این پرسش پاسخی کامل وجود ندارد واینکه هنر گوهر را پدید آورده یا گوهر هنر را ، بی پاسخ می ماند وپاسخی کامل برای این پرسش نیست .کمی شبیه به اوضاع ایران و دعواهای سیاسی اش که همه خود را بر حق می دانند و دیگران را مقصر.پاسخ بسیار،اماتاریک.هر چند پاسخ هایی هم هست که روشن اند ؛ مثل پاسخ به این پرسش که آیا در ایران به زندانیان ظلم نمی شود؟ ویا وضع در زندانها درشان انسان است؟ مشخص است که اوضاع در زندانهای ایران از حد ظلم هم گذشته و کار به جنایت حکومتی رسیده.

هیچ نظری موجود نیست: