۱۳۸۶ مهر ۲۳, دوشنبه

برای آزادی و جایگاه انسان


انسان آزاد است . چه من و تو بخواهیم و چه نه . آزاد آفریده شده و می تواند آزاده بمیرد . مگرنه اینکه جانشین او ست و همه ی جانداران دیگر حسرت او را می خورند ؟ پس چرا این برخورد ؟ انسان آزادترین موجود هستی است . هر چند بند های زیادی بر گردنش نهاده شده و نهاده می شود ، اما آفرینش او آزادانه بود و توان آزاد اندیشی هم دراو نهاده شد . شاید هدف از داشتن این توان را کسانی نفهمیدند و خیال کردند که آزادی در نابودی ست . انسان در تجربه کردن و اندیشیدن و پیشرفت و آبادانی ، بیکران آزاد است . اگر که جز این بود ، پس چرا این جنبه به انسان هدیه شد؟ شاید که توی خواننده ، دانایی و پر حافظه ، من نادان و کم حافظه ، تو توانا و من ناتوان ، تو بزرگ وبه مقصد رسیده و من کوچک و سرگردان ، تو کمیاب و نادر ، من همیشگی و همه جا یاب . من که نمی دانم وکم دانشم و گیج و هیچ ،چنین می گویم : «هیچ انسانی حق ندارد فرمان مرگ انسان دیگری را بدهد ، هر که می خواهد باشد . » انسان باید آزادی گزینش داشته باشد ، تا به جایگاه راستین خود رسد . هنگامی که در کشوری به نام دین و مذهب و امنیت کشور ، با مردم بابی حرمتی رفتار شود ، هنگامی که با زندانیان آن کشورنا عادلانه برخورد شود و در کوی و برزن سخنانی ناراست تحویل مردم داده شود و اذهان و جان هایشان توسط رسانه ها ، شسته و روبیده شود ،چیزدیگری جز ستم است ؟ زورگویی و برده پروری ، نه با دین همخوان است و سازگار و نه با انسانیت .انسان جایگاهی برتر از این دارد که بدبختانه عده یی یا نفهمیده اندو یا این چنین وانمود می کنند . من از تصمیمات کلان و سیاست ها ی کشوری و لشگری چندان خبر ندارم ، اما می دانم که انسان گرسنه و دردمند ، در هر کشوری که باشد و نام نظام سیاسی آن هر چه که می خواهد باشد ، هر دینی که می خواهند مردم آن جا داشته باشند ، برای آن انسان فرقی نمی کند و گرسنه است و در بند و تحت ستم . نوشتم که زیاد نمی دانم ، اما این را هم می دانم که به ستم هر رنگی هم که زده شود و در هزاران لایه هم که پیچیده شود ، ستم است

.
.
.

هیچ نظری موجود نیست: