۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه

تو در خود مانده یی











از وحدت می گویی و خودت پُر از تفرقه یی . از تاریخ و از ظلم بیگانگان می گویی و اکنون و ستم خودت را یا نادیده گرفته یی و بودنش را پذیرفته یی ، و یا ادراک ات آنچنان مسموم خود شده ، که تنها تویی و تو و تو . همه ی این وعظ و خطبه هایت ، ظاهرا ش به دین واین نظام و ایران ومستضعفین و مبارزه با استبداد جهانی و دیگر دشمن تراشی ها ی ذهن پارانوئیدت بر می گردد و باطن اش ، در اصل و گوهر ، خود پرستی ِ بیمار دیکتاتور ها ست . آقای خامنه ای ! حضرات ! ظالمید . به چه زبانی بنویسم . بیدادگرو ستم گرید . از نظام ها ی اروپا یی و از تاریخ می گویی ، و از ارزش ها ی فرهنگ ایران .شما که به جان بذر فرهنگ ایران افتادید و فرهنگ راستین و پاکی و بی آزاری ایرانی را دشمن خود می دیدید و می بینید ووو . بگذریم . جان سخن این است . جهان انسان آگاه امروزمیان دوگرایش ودو جریان، به پیش می رود ؛بین تحجر و تندروی و خشونت و جنایت آشکار و زورگویی و ستم و بی قانونی و فسیل کینه شدن،از یک سو ، و از سوی دیگر ؛ خردمندی و همگامی با دانش و پژوهش و انسانگرایی و همنوعدوستی و احترام به زندگی و طبیعت واکنون . یعنی درواقع ، دو گرایش زنده ی تاریخی . جهان همواره در دگرگونی بوده و هست . برای نمونه ؛ تاریخ سیاسی این چند سده ی گذسته را هر کس پژوهش کند ، اینگونه دگرگونی ها و تغییرات ، برایش آشکار می شود . جهان امروز وفردا و فرداهای دیگر، باز و بازتر وتندتر است و جور دیگر .مثلن ، آینده از نظر جناح ها و قدرت های سیاسی ــ اقتصادی از پنج تا یا شش تا و حتا بیشتر امکان پذیر و شدنی ست .ایالات متحده ی آمریکا و اتحادیه ی اروپا و روسیه و چین و هند و اتحادیه ی کشور ها ی اسلامی و اتحادیه ی دیگر کشورهای آمریکایی و آفریقایی . و شاید هم قطب های دیگر . یعنی فرم ابرقدرت های قرن های پیش به پایان رسیده .بیشتر کشورها ، قوانین جهانی و بین المللی را قبول دارند و جامعه ی بین الملل و ارتباطات میان دولت ها ، هماهنگی شده .پس مشکل اصلی ، در واقع همان درد دیرینه ی انسان است . جدال میان دانش و نادانی .

هیچ نظری موجود نیست: