۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

ای عاشقان ! ای عاشقان! امروز ماییم وشما ! و سزدهم











از چه و از کجا بنویسم ؟ از کدام درد ؟ از بی هنر ی پروردن مرسوم شده ، یا از درد هنرمندان دلسوز ِ دربند ؟ از کدام ندانم کاری های تان بیاغازم ؟ توخود بگو !




جان سخن :


حضرات ! در ابهامید ونا آگاه ، در بند توهم . کشور را با هزار زهر آلوده اید .هوا و آب و خاک این سرزمین را محترم ندانستید و جنایت کرده اید . فراموش کرده اید که چه پاکانی در این مرز و بوم بوده اند و چقدر این خاک عزیز است . چندی پیش ،داشتم خاطرات " مهدی عراقی " را می خواندم که یک مرتبه ، درد اصلی و گمراه شدن ها و بدبختی این شصت هفتاد سال گذشته ی مسیر تکامل اجتماعی ــ سیاسی ِ جامعه مان ، برام آشکار ِ آشکار شد . از " نواب صفوی " به بعد . از همان جنایات و خون ریزی های نخست تا به امروز . به اسم اسلام و با تسلط بر تعصب عامه ی مذهبیون ، چه جنایت ها که نشد . نمی دانم از کدام بدبختی امروزه بنویسم ، از قوه ی قضا ییه یی که نماد بی قانونی شده ، یا از چپاول و مسموم کردن طبیعت و دشمنی با دگر اندیشان ، یا از مصرف معتادگونه ی دارو ، تا حدی که مصرف دارو ی ایران از چین که بیست برابر جمعیت ایران را دارد هم بیشتر است ، یا از ستم بر محرومان و اقلیت ها و ضعیفان در نظامی که با شعار مبارزه با مستکبران بر سر کار آمد ، یا از واقعیات تلخ و دردناک اوضاع زندان ها و رفتار مزدوران مالیخولیا یی در بندها و سیاهچال ها با آزادگان ؟ از کجا ؟ از کدام درد بنویسم ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چو خامه در ره فرمان او سرطاعت
نهاده ایم مگر او بتیغ بردارد
ززهدخشک ملولم کجاست بادهء ناب
که بوی باده مدامم دماغ تر دارد
زباده هیچت اگر نیست این نه بس که ترا
دمی زوسوسهء عقل بی خبر دارد
حافظ
امیدوارم که دل سوزان جنبش سبز با آرامش و خونسردی و درایت وقانونمندی به حق مسلم خود دست یابند و سیزده ی آبان بار دیگر روزی بزرگ و فراموش نشدنی بیافرینند .













هیچ نظری موجود نیست: