به نظر من ، اگر آزاده زیستن ، بدبختانه ، بر همه ممکن نیست ، دست کم ، آزاد اندیشی شدنی ست . هر چند که اندیشه خود به خود و بی دلیل شکل نگرفته ، اما انسان در پاکی اندیشه آزاد است . مثلن ؛ همین آن که می نویسم ، هزاران واژه برای نوشتن می توانند از مخ به انگشتان سرازیر شوند ونمایان ، یا صدها موضوع که نیاز به بیان دارد و یا چند رویداد که در روزهای آینده ، شکل می گیرند و می شود ، درباره شان نوشت . رویدادهایی که به بود و نبود فیزیکی من ربطی ندارند و خواه نا خواه انجام می گیرد ، اما من هم اگر باشم همراه و اگر نباشم نه ؛ شبیه به آشنایی ایرانیان به شب یلدا و یا عزاداری شیعیان در تاسوعا و عاشورا و یا مراسم کریسمس مسیحیان دنیا ، به مناسبت ، تولد عیسی مسیح ؛ پیامبر ِ نماد عشق به همنوع و آغازسال دوهزار و ده میلادی . این رویداد ها در رئالیته شکل می گیرند وبیرون از من ، اما پندار من می تواند با آنها باشد ، یا نه . پس اندیشه آزاد است . به هزاران دلیل و بند و کنش وصل است ، اما آزاد . پس نیک بودن ، یا نبودن ِ پندار ، در واقع به خود انسان وصل است. وچون پندار و اندیشه از انسان منشا می گیرد ، پس پیشینه و پشتوانه و اکنون و آینده ا ش هم از اوست و در دست او . به نظر من ـ همین ذره غبار هیچ کاره ی بیکار ـ ، آنچه در ایران در این چند روز و چند هفته و چند ماه آینده روی می دهد ، بسیار مهم است و نقشی ژرف و زیر بنایی ، در آینده ی ایران را شکل می دهد . این نظر شخصی بود و مفید بودن و یا نبودنش را نمی دانم ، یا اصلن مهم و نا مهم بودن این وبلاگ و اندیشیدن و نا یندیشیدن در این زمینه را . اما آنچه که می دانم این است که چه برای خودم مهم است و چه نه .و آن هم بی آزاری و پاکی در پندار و گفتار و کردارم است و مراقبه . و دم و باز دم و گام ها . همانجور که در یکی دو پست که عین امروز هی من و من کردم و از خودم نوشتم ، بیان کردم ، و می دانم آنها که در اصل نباید مرا می شناختند ـ مثل مامورها ی امنیتی و آخوندها ی رژیم و بردگان شان ـ، می شناسند و می دانند کی ام . برای آن خوانند ه یی هم که روزی از این ورا پیداش می شه ، الان از مجاز بیرون آمده و یک بار دیگر ، خود واقعی بیرون از دنیای مجازی اینترنتی را معرفی می کنم ؛ من یک ایرانی آواره و پناه آورده به آلمانم ویک سالی وبلاگی با اسم ومشخصات رسمی و غیر مجازی داشتم و در همین وبلاگ هم آدرس اون وبلاگم هست . محمد ِ پویا شده یی که همان که بود ، هنوز هم هست . یعنی همان تئاتری قدیمی ، که هنوز هم هیچ اثر جالبی خلق نکرده و هنوز اندر خم یک کوچه است و نا شناس . به همین دلیل هم می خواهم تا هنوز عمری هست ، چیزی یاد بگیرم و دوره یی در زمینه ی دانش تغذیه و طب سنتی بگذرانم و از هیچ کارگی و زندگی بی سود و بی زیانی ، به مرحله یی برسم که بتوانم به دردمندی کمک کنم وفایده یی برای همنوع و انسانیت داشته باشم . یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم . در مورد مسائل سیاسی هم که یکبار دیگرهم می گویم ؛ آزادیخواه و دمکراتم و لاییک . یعنی جمهوریخواهان لاییک را بهترین گزینه ی ایران فردا می بینم . چون که یوگا و مدیتیشن کار می کنم و علاقمند به هنر و ادبیات و نمایش هم هستم ، کلن نمی توانم ، طرفدار خشونت وزورگویی و بی قانونی باشم . انگاراین پست شبیه به آگهی های سایت های زوج یابی شد . چقدر از خودم گفتم . خُِب شد دیگه . عزیز دل برادر ؛ محمد در خم یک کوچه مانده ، اما پویا ست .
نمی دانم چه موقع بتوانم دوباره اینجا چیزی بنویسم ، چونکه چیزهای زیادی برای پژوهش و خواندن و نوشتن دارم و امیدوارم که انجام گیرد . راستی امروز نوشته ی جدید آقای امیر انتظام را خواندم و جدن که آفرین بر او .
پس در آمد :
دردها و بدبختی انسان از نا آگاهی ست ، همانگونه که پیشگیری و درمان درد از آگاهی ست .
این جمله را بزرگان بسیاری برای ما یادآوری و بازگو کرده اند و من هم یکبار دیگر امروز می گویم : آگاهی ، آگاهی ، آگاهی و باز هم آگاهی .چرا که بدبختی ها از ندانستن است و بس .
من ازبازوی خود دارم بسی شکر
که زور مردم آزاری ندارم
زدلگرمی حافظ بر حذر باش
که دارد سینه ای چون دیگ جوشان
حافظ
به یاد آن بزرگ که روان بود و رفت ، اما بودنش ماندگارشد .
**************
ـــــــــــــــــــــــــــــــ**************
ـــــــــــــــــــــــــــــــ**************
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
نمی دانم چه موقع بتوانم دوباره اینجا چیزی بنویسم ، چونکه چیزهای زیادی برای پژوهش و خواندن و نوشتن دارم و امیدوارم که انجام گیرد . راستی امروز نوشته ی جدید آقای امیر انتظام را خواندم و جدن که آفرین بر او .
پس در آمد :
دردها و بدبختی انسان از نا آگاهی ست ، همانگونه که پیشگیری و درمان درد از آگاهی ست .
این جمله را بزرگان بسیاری برای ما یادآوری و بازگو کرده اند و من هم یکبار دیگر امروز می گویم : آگاهی ، آگاهی ، آگاهی و باز هم آگاهی .چرا که بدبختی ها از ندانستن است و بس .
من ازبازوی خود دارم بسی شکر
که زور مردم آزاری ندارم
زدلگرمی حافظ بر حذر باش
که دارد سینه ای چون دیگ جوشان
حافظ
به یاد آن بزرگ که روان بود و رفت ، اما بودنش ماندگارشد .
**************
ـــــــــــــــــــــــــــــــ**************
ـــــــــــــــــــــــــــــــ**************
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــ