تو پست پیش ـ چند ماه قبل ـ نوشتم که دیگه نمی خوام ، مطلبی سیاسی بنویسم واگر چیزی هم نوشتم از بیان بدبختی مردم نباشد و چیزی باشد که به درد مندی سودی برساند .همانطور که پیش ترها گفتم ، من خودم حدود هفت ، هشت سالی ست که با بروز ام .اس درگیر این بیماری ام و الان حدود دو ماه است که در یک گروه از داروی جدیدی که تا چند ماه دیگر اجازه ی استفاده برای عموم در آلمان و تجویز پزشکی اش داده می شود ، مصرف می کنم ؛ روزی یک کپسول . مدتی که نه تلفن داشتم و نه اینترنت و نه وقتی برای نوشتن در بلاگ . امروز اما می خواستم پستی در باره ی برخوردبیمار مبتلا به ام .اس و چگونگی برداشت ادراک او با این بیماری بنویسم و اصلن واژ ه یی از ستم حاکم بر ایران ننویسم . در یکی از اولین مطالب در سایتی خبری می خوانم ، از وضع یک جوان اندیشمند دانشجوی رشته ی فلسفه که مبتلا ی ام . اس است و زیر شکنجه در زندان رژیم جمهوری اسلامی . با خواندن این خبر ، موضوع خود فراموش می کنم و کنچکاو حال او می شوم . در همین وبلاگ نوشتم کی هستم و چه کاره ام و چگونه امورات می گذرد ؛ به شکر . شکر. و بازهم شکر از این آزادی شخصی خود . سپاسگزارم از این که تنها در همان چند سال نخست برپایی این نظام نقش بازی کردم ــ در نوجوانی بدلیل نادانی و تعصب ملی و مذهبی و برای دفاع از میهن زمان جنگ از آن پانزد ه سالگان رو مینی ــ و حدود بیست سال است که آواره ام .آواره و سرگردان و پناهجو ، اما با وجدانی بیدار و آگاه . وخوشحالم که چندسال پیش بی مشکل تونستم از ایران بیرون بیام . زندگی یی مثل وضع همان مفلوک نابینا ی شاکر که در پاسخ حاکم و دلیل شاکری اش ، گفت : هر چند بیمار و فقیر و نا بینام ، اما شاکرم که با امثال تو سر و کار ندارم و تو را نباید ببینم و تعظیم کنم . بعله . من شاکرم که پای برگه ی فروش وجدان خود را هیچ گاه امضا نکردم و هنوز هستم و آگاهانه شاهد این برهه ی تاریخ ایران ام. حضرات !!! در این دو سه سال گذشته ، چهره ی راستین خود را ـ آنچه که نسل نیم سوخته یی چون من می دانست ــ به جهان نشان دادید و هنوز ول کن نیستید . در ضمن آفرین به وجدان های بیدار ایران ! آنهایی که در ایران ماند ه اند و این بدبختی را بر جان تحمل می کنند .
پس از نوشتن این پست ، در ووآ ،برنامه ی جمشید چالنگی را دیدم و تصویر بسیاری از دیگر فعالان بیمار در حبس را . جدن چه نیروی پلیدی در این جنایات مخفی ست ؟ ،
پس از نوشتن این پست ، در ووآ ،برنامه ی جمشید چالنگی را دیدم و تصویر بسیاری از دیگر فعالان بیمار در حبس را . جدن چه نیروی پلیدی در این جنایات مخفی ست ؟ ،
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر