۱۳۸۷ آبان ۹, پنجشنبه

پیمان اجتماعی

پیمان ، یا قرارداد اجتماعی ، نام اثر ِ بزرگ ِ ژان ژاک روسو ست . نمی دانم به فارسی این اثر چه ترجمه شده ، ویا اصلن در دسترس هست یا نه . در این اثر ، روسو ـ که برای اهل دانش آشناست ـ ، جدا از تجزیه و تحلبل ِ پیشرفت جوامع انسانی ، و نمودار کردن ِ ساختارهای ِسیاسی ِ ممکن ، بسیار هُُشیارانه و روشن و آکادمیک ، به ریشه یابی و پاسخ گویی ِ این پرسش پرداخته که چرا و به چه دلیل انسان ها به این نتیجه رسیده اند وپیمانی اجتماعی ، به طور ی خودخواسته وبنا بر نیازی انسانی و بر مبنای طبیعت انسانی ، برپا شده . نیازی که در وجود انسان بوده و هست . جالب اینجاست ؛ او خوب و بد نکرده . او تحلبل وریشه یابی کرده . با خرد یک دانشمند ، مطرح کرده که چه ساختار ی به چه نوعی ، موفق است و چه نوع حکومتی نه .جدا از صدها نکته ی مهم ، یکی از فصول این اثر ، به قانون و قانونگذاران پرداخته که به نظر من بسیار زیباست .البته در باره ی روسو و آثارش صحبت کردن آسان نیست و نیاز به دانشی وسیع تر از خُرده سواد من است ، اما فهم من از این فصل قانون و قانونگذاران این است که ؛ قانونگذار اجازه ندارد با بینشی بسته و موضعی ، قانونی را به اجرا گذارد . قانون را باید به دلیل نیاز عموم جامعه به آن و با احترام به خود ِ قانون نسب کرد ، نه برای نیاز و خواست ِ قانونگذار. تفاوت این مثل « تو مو می بینی و من پیچش مو » یعنی در جامعه یی قانونمند ، قانون را برای خوشنودی دل قانونگذار و دوستانش به اجرا نمی گذارند ، بلکه برای پیشبرد جامعه . حالا شاید خودقانونگذار هم بایداز نظر شخصی خساراتی را تحمل کند ، اما چون پیچش مو را هم می بیند ، این خسارت شخصی را هم می پذیرد

۱۳۸۷ مهر ۲۵, پنجشنبه

تو !!؟؟؟

الا ای پیر فرزانه مکن منعم زمیخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم

حافظ


در درک از زندگی و ادراک و برداشتی کاملن فردی و سوبژکتیو ، به جایگاهی رسیدن که هیچ پرسش و هیچ پاسخی بر جای نمانده باشد و هیچ کس را دشمن وضد خود ندیدن و هیچ از دوست نخواستن و هیچ وهمه چیز بی معنا شد ه دیدن و یکی و دوییی در هم آمیخته شده ، زیباست وفراخ .

۱۳۸۷ مهر ۱۹, جمعه

نه!!! به اعدام

اعدام قتلی دولتی ست . نه قانونی ست و نه انسانی . بی اهمیتی به جان ِ انسان ، در حکم اعدام پوششی قانونی و دولتی می گیرد و در ذات عمل ـ که جان انسانی راگرفتن است ـ تغییری انجام نشده . اگر که با خرد انسانی بسنجیم ، ثابت شده؛ در جوامعی که حکم اعدام ، هنوز انجام می گیرد ، ارتکاب به قتل کمتر نشده . پس در جوامعی که قانون و خرد حکمفر ماست ،حکم اعدام ، برچیده شده .اگر هم در جامعه یی ،دین و اعتقاد به نیرویی فرای ِ انسان ، حاکم داشد ، باید پذیرفت که جزای کردار نادرست ،جایی دیگر گرفته می شود .
می گویند ؛ بایزید را چند بار زدند و از بسطام بیرونش کردند . روزی شخصی این را شنید و قصد رفتن به بسطام کرد .از او پرسیدند ، چرا ؟ گفت : مردم این شهر شاید از فرشتگان اند و بی خطا ، چرا که از بایزید تنها آنها می توانند ، ناراضی شوند.

آری . همان گونه که آن معصوم گفت : کسی سنگ نخست را می تواند پرتاب کند که خود پاک باشد .



گرفتن جان انسان بر انسان نیست . در آفریدن ، البته می تواند انسان یاری گر باشد ، اما نه گرفتن او .

در همه ی جوامع انسانی ،از هنرمندان بزرگ ، آثاری در باره ی نا درستی و ناپاکی و خباثت ِ عمل قتل نوشته وگفته و ترسیم شده .از این گونه :

اول کس که در عالم شعر گفت ،آدم بود . وسبب آن بود که هابیل مظلوم را قابیل مشئوم بکشت وآدم را داغ غربت وندامت تازه شد و در مذمت دنیا ومرثیه ی فرزند شعر گفت .


تذکره الشّعرا ی دولتشاه سمرقندی

سال ها پیش این جمله را جایی خواندم .شاید هم جایی ،چیزی را درست ننوشته باشم ، شاید نوشته« نخستین کس ».از ته مانده ی
حافظه نوشتن بی خطا نیست . یا آنچه که در مورد بایزید نوشتم را انگار در تذکره الاولیا ء عطار خوانده ام . می دانم که در همه ی فرهنگ ها چیزی از اینگونه پیدا می شود ، چون همه ی انسان ها ،جدا از اختلافات رویی ِ دین و مرام وکردار ،از لحاظ بیولوژیک وژنتیک، شبیه یکدیگراند ویک جوراند. پس گرفتن جان انسان درست نیست


۱۳۸۷ مهر ۱۳, شنبه

ارتجاع ووحشت

ترس وارتجاع بین المللی ست .همه جای دنیا ، مرتجعین از نوآوری در هراس اند .نمی دونم چرا چند روزی ست ، وقتی می خوام بلاگ رو باز کنم و روی خط بیام ، اول این هشدار میاد که ؛ این وبلاگ برای نوجوانان احتمالن مطالبی غیر اخلاقی دارد و می پرسد می خواهید ولی بازش کنید ؟ انگار من می خوام با این چند سطر چیزی را به هم بریزم ! وافعن که " اینشتن "راست گفته : باز کردن یک اتم ،آسان تراز باز کردن و تغییر یک پیشداوری ست .من اگه یک هزارم از انتقادات و واقعیات رنگ و رو رفته را بازگوکنم که برا خردسال و بزرگسال و بزرگان ،خوب نخواهد بود و سازنده نیست.من به دنبال خراب کردن نیستم .آبادی و نیکویی را می جویم .پس خاموش ام .چراکه پرده برداری از بسیاری چیزها ترس به همراه دارد و وجود خواننده می شود ترس .ترس از ادراک و داوری خود وتصمیم خود و وجود خود . پس نمی گویم ،نه اینکه از کسی یا چیزی بترسم.نه . من از ترس پاک شده ام . خاموش و کم پرسش می مانم ، چون

پیرگلرنگ من اندر حق ازرق پوشان
رخصت خبث نداد ارنه حکایتها بود

حکایتها که هیچ شکایت ها بود ، ولی همان بهتر که همه جا گفته و نوشته نشود.

ما باده زیر خرقه نه امروز می خوریم
صدبارپیر میکده این ماجراشنید

حافظ

۱۳۸۷ مهر ۱۰, چهارشنبه

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند



ستم ،ستم است . به هر نامی وزیر هر پوششی هم که باشد ، ستم است ودر اصل عمل تفاوتی نمی کند و تنها پوششی تازه به خود می گیرد .همانگونه که دوستی و مهر ،همیشه بر یک عهد و یک میثاق بوده ، ستم و بی قانوی هم همیشه ستم وبی قانونی ست و با هیچ استنباط و استدلال و چرب زبانی هم تغییر نمی کند و ظلم می ماند و آیین مهر نمی شود . حالا ، برای نمونه و به عنوان مثال ، در نظر بگیریم که انسان در شکم مادر که نه ،بلکه در نطفه و پیش تر از به دنیا آمدن هم مسئول کردار خویش بوده و هست ، اما اگر فراموش کنیم که سن قانونی ِ مورد قبول ، از نظر قضایی وکیفری، هیژ ده سال است ، یک انسان زیر این سال را برای خطاهایش مچازاتی چون بزرگسالان خواستن ، ستم است وبی قانونی . بله .

در ضمن پس از بی ارتباطی و بی خطی کشیدن های بسیار ، خط تلفن و اینترنتم راه افتاده ، ولی توی سیستم نوشتاری کامپیوتریم ، اشکالاتی پیداشده که نمی تونم متن نوشته شده و کپی کرده رو اینجا تو وبلاگم ،منتشر کنم . باید روی خط بیام و وبلاگو باز کنم و فی البداهه نویسی کنم .البته چندان هم فرقی نمی کنه ، فقط ویرایش و آرایشش زیادتر می شه .البته یه بار آخوند ومامور فهم نوشته می شه و یه بارهمه فهم و یه بار هم کوشش می شه ادبی و فرهنجیده سطح نوشته بشه . هر چند که حافظ گفته





آسمان کشتی ارباب هنر می شکند
تکیه آن به که براین بحرمعلق نکنیم

اما دیگه شد و به بحر معلق تکیه کردیم تا چندتا معلق بزنیم





بیا و حال اهل درد بشنو
به لفظ اندک و معنی بسیار

مانگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه ی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

حافظ