جامعه یی را در نظر بگیر که صدسال است به دنبال آزادی و روشن کردن اوضاع خود به دست خود است و از آقا با لا سرها خسته شده و درپی زندگی یی سالم ، در بین مردمی قانونمند است . هر چند گاهی گامی در این راستا برداشته ، اما چندان تفاوت ریشه یی در مناسبات اجتماعی در این صدسال رخ نداده و بسیاری تنها در ظاهر تغییر کرده . خب این چنین جامعه یی ، یا قانونمندی و استقلال و آزادی را به راستی نخواسته و نمی خواهد و یا نمی تواند به انجام برساند . از آنجا که جوامع از انسان ها تشکیل شده ، بهتر است از فرد ، فرد آغاز کردـ از خود ـ . یعنی تنها ازبی قانونی ها و از فجایع و بدبختی ها حرف نزد و قانونمندی و احترام به قانون و آزادی را در خود به پیش برد .انسان اگر خود را شناخت و زندگی را از زندان کلیشه ها و هجوم اظلاعات کم رنگ شده وشستشوی ادراک و طاقچه ی عادات بیرون برد ، بینش و نگرشی زیباتر به زندگی پیدا می کند . مثلن ، یک نفر که روزی سی تا سیگار می کشد که نمی تواند دیگران را به نکشیدن تشویق کند . شاید در میان مردمی که تظاهر و دورویی و دروغ معمولی شده ، می شود چنین کرد ، اما در میان آنان که در پی راستی هستند ، نمی شود. تنها از آزادی حرف زدن و به آزادی خود و آزادی دیگران احترام نگذاشتن ، شبیه به آن طبیب می شود که خود از بیماری در رنج است و برای دیگران نسخه ی مدوا ی آن بیماری را می پیچد . نمی شود که تنها از دیگران نالید و پی خلافکار گشت و خود را بی نقص وانمود کرد
من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر
این متاعم که همی بینی و کمتر زینم
حافظ
من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر
این متاعم که همی بینی و کمتر زینم
حافظ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر