سی سال پیش مثل دیروز بود .برام . حال آن بچه یی که سی سال پیش به دنیا اومده ، یا آن پیری که در میانه های عُمر آن روز را ـ شابد هنوز ـ در خاطر دارد وتجربه کرده را نمی دانم ،اما می دانم که برای خودم ـ که در خُرد سالی بودم ـ چگونه بود و چه ها در این سی سال تجربه کردم وچه گذشت . نه تنها آن روز ، بلکه همه ی لحظه ها را زندگی کردم و چشیدم . روز ی بود که شاهدان بسیاری داشت و دارد . و نمی شود از دلیل وقوع و واقعیات رخ داده به سادگی نظر کلی داد ، اما خواسته یا نا خواسته در آن سهیم و همراه . و امروز بی نظر . فقط گاهی از خودم می پرسم ، با این همه هزینه ی جان ها ، آیا ارزش و جایگاه انسانی در این جامعه مرتبه یافت ، یا نزول کرد ؟ رفتار با انسان ها در زندان ها تغییر کرده ؟ آیا و آیا ها و وهای بسیار دیگر . نمی دانم . تنها می دانم که اینش سزانبود، این کشور .
گوشوار زر ولعل ار چه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است نصیحت بشنو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه ی پشمینه بینداز و برو
حافظ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر