حدود بیست ساعت دیگر از چرخش سال در حال پایان نمانده و سال نو منتظر سه ثانیه ی آغازین ا ست . یک سال دیگر هم گذرکرد و رفت ومن هنوز اندر خم یک کوچه ام . ساعاتی پیش می خواستم ، مطلبی شاد ، همگون با نوروز و زیبایی های طبیعت دربهار بنویسم ، اما با خواندن و شنیدن مطالبی در باره ی ایران و اوضاع حاکم در زندان های کشور و حال اکثریتِ مردم ایران (عامه ی محروم) ، دیگر نمی دانم ، چگونه این چند واژه را بیآغازم ، با تبریک یا با تسلا ؟؟؟ از دانشمندی می پرسم ، جُِِرم مردم چیست ؟ چرا پس از گذشت این همه سال ـ صد ، صد وپنجاه سال ـ ، هنوز از آزادی و قانونمندی و سربلندی و افتخار و شادی ، دوریم ؟!! مددکارها ی اموراجتماعی ورواندرمانی ، در یکی دوجلسه ی نخست تلاش می کنند که بیمار ، یا مددجو ، بپذیرد که مشکل دارد و راهی دشوار در پیش . و نیاز به یاری ست ـ از طرف خود و با کمک مددکار . به نظر من ، این نسخه ومتد در موارد و مسایل مهمتر و کلی و عمومی تر اجتماعی هم کارآمد دارد و می توان استفاده کرد . یعنی یک جامعه باید بپذیرد که در سراشیبی ست و نیاز به یاری اهل فن دارد . یاری اهل فن ، پس از پذیرفتن کاربرد دارد ، نه با زور و تبلیغ و گل آلود کردن آب . به هر حال جامعه ی ایران نیاز به درمان دارد و داروی این درد ـ بی قانونی و ستم ـ ، راستی وپاکی ست و پذیرش و شناخت درد . آباد کردن و قانونمندی دست یافتنی ست ، تنها باید گام نخست را برداشت و براستی خواست .در هر حال امیدوارم نوروز بر همه ی آنان که این ایام راجشن می گیرند خجسته و فرخنده باد و صدسال به از این سال ها ی دردناک !!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر