۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

Sivananda Yoga

شیواناندا یوگا یکی از کامل ترین شیوه های یوگاست . شاگردان همین مکتب هم در چند دهه ی گذشته بنا بر نوع زندگی مدرن شهری ، هاتا یوگا را ـ بویژه در اروپا و آمریکا ـ ترویج دادند . بسیاری از مردم وقتی اسم یوگا را می شنوند ، تصویری از مرتاض های هندی در ذهن دارند ، در صورتی که بوگا ، مجموعه یی برای تندرستی ست وجوری شبیه به ورزش و نرمش و ژیمناستیک  ومدیتیشن . به هر حال  هرچه که هست ، چندین هزار سال قدمت ،  خدمت به انسان در یوگا ثبت شده .شیوه ی یادگیری و دوره ی کامل آن به سبک کلاسیک تا بیست سال طول می کشیده  . امروزه بنا بر ذوق دنیای مدرن ، با کلاس هایی چند ماهه می توان در حد مبتدی ، برای تمرینات روزانه ی خود ، در خانه پس از برخاستن از خواب ، یا پیش از به خواب رفتن هر شب انجام داد . البته پس از چندماه که از مراحل نخست یادگیری می گذرد و آشنایی با عالم تسکین دهنده و زیبای یوگا  اتفاق افتاد ، پای کارمی مانی و خودت می بینی که هر ماه از ماه پیش بهتر شده یی .  کلن یوگا آنقدر کمک به انسان در گیر  شلوغی و استرس  می کند ، که با یک پست و چند خط نوشته  نمی شود همه ی خوبی هاش را بیان کرد .  جالب اینجاست که یوگا چیز پیچیده یی نیست و تنها با ید بخواهی و  انجام بدهی .  در اصل  همانگونه که خیلی از اساتید یوگا  به یاد آورده اند ، یوگا یعنی دم و بازدم آگاهانه .  و یا اینکه گفته شده : روزی ده بار سلام بر آفتاب را که انجام بدهی ، تا صد  سالگی هم که عمر بکنی ، سرپایی و نیازی به عصا نداری ! آسانه های سلام بر آفتاب شبیه به گرم کردن بدن در زورخانه است . یا شب ها ، پیش از به بستر رفتن ، چند دقیقه برای آسانه ی سلام بر ماه به طور کل  خواب  را به نحوی عجیب آنقدر تغییر می دهد که نا گفتنی ست و باید خودت تجربه کنی  تا بفهمی . بد نیست این را بدانی که به آرامش رسیدن از طریق یوگا ، یهویی نیست و به صرف وقت نیاز دارد .مثل قرص و کپسول نیست ، اما هنگامی که راهی از طریق یوگا برای آرامش پیدا کنی ، دیگر به قرص خواب نیاز نداری.برای انسان مدرن امروز ، یوگا بسیار یاری گر است

۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

زکجا آمده ام ؟ آمدنم بهر چه بود ؟

حالا جدا از پرسش فلسفی ش ،همینجور ساده ، از خودت بپرس ، پیشینیانت که بوده اند . در ایران، از دید ریشه یابی ، در تاریخ خود  ، هر کس می تواند سر در گم شود . آنقدر دین و آیین و نژاد وفرهنگ در هم تنیده که یک ایرانی نمی تواند به آسانی بگوید  پیشینیان او دقیقن زکجا آمده اند . و این نشان پیشرفتی مدنی بوده . از هنگامی که مذهب شیعه ی اثنی عشری به عنوان دین رسمی کشور اعلام شد ؛ بسیاری از مردم هم ، آن را پذیرفتند .منم تا چند سال پیش اصلن از خودم نپرسیده بودم که مثلن پدربزرگم از سمت پدری در پانصد سال پیش چه دینی داشته . برام مهم نبود . فقط می دانستم که او در اطراف اصفهان زندگی می کرده.البته می دانستم که مسلمان نبوده و از ارامنه بوده  . و بهمین دلیل هم امروز در شناسنامه یکی از نام های خانوادگی ام اسلامی ست . شاید از سوی مادری هم ، پیشینیانم یهودی بوده اند . جدن برام مهم نبود . امروز  از کی ایرانی بودن یا نبودن شان هم برام مهم نیست و تنها می دانم که خداپرست بودند و در این چند سده ی گذشته  ، خواسته یا نا خواسته مسلمان شیعه ی دوازده امامی بوده اند و منم شیعه ی دوازده امامی بودم . در دوران انقلاب حتا  تا حدودی مذهبی ـ در سن و سال نوجوانی . از سال های شصت ، شصت و یک که بکش بکش دولتی و مذهبی آغاز شد ، من یکی از اولین افرادی بودم که از اوضاع ناراضی شدم ، اما مجبور ، تا بیست و سه سالگی در ایران زندگی می کردم. پس از خدمت سربازی و پایان جنگ تونستم از ایران بیام بیرون . اول که پناهنده شده بودم .پس از هفت سال ، قانون جدیدی در زمان رفسنجانی تصویب شد که پناهندگانی که آدم نکشته اند و در سازمان مشخصی فعال نبوده ، می توانند به ایران بیاند و بروند . از آن به بعد ، سعی کردم هر ساله به ایران برم . بین فرانکفورت و ایران هم راه چندانی نبود و مخارج زیاد ی نداشت . در هفت هشت سال گذشته به دلیل بیماری و کم کاری ، تونستم حتا یکبار چندماه ایران باشم . سه سال پیش وقتی که  داشتم از ایران بیرون می اومدم ، احساس بیست سال پیش را داشتم و می دانستم که دیگر  زود به ایران بر نمی گردم . آنچه که توی این دوسه سال بر مردم گذشت ، جای شکر دارد که آنجا نبودم .   امروز به عنوان یک ایرانی آواره و بیمار و بی کار ، اما آگاه ، یکی از مخالفان این نظام کنونی ام . و می دانم که تا این اوضاع در ایران حاکم است ، من از آن طرفا پیدام نمی شود . این سی سال گذشته ، مرا از دین ومذهب قبلی ام آنقدر دور کرده ، که امروز به جرات خودم را به بوداییان نزدیک تر از ادیان دیگر می بینم و اگر قرار باشد ، خود را پیروی دینی بدانم ، آن دین ،      دین سیدارتاست      

۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

گپ

امروز می خوام گپ بزنم . با یکی.  یک نفر خیالی که یک وقتی از این طرفا پیداش می شود . یکی دوبار اینجا نوشتم که نمی دانم ، اصلن برای چه و که می نویسم . همانجور که از بی خوانندگی و بی کامنتی اینجا به نظر می رسد ، زیاد هم بی ربط خیال نکردم . ولی می نویسم . امیدوارم که این نوشته ها روزی یاری گر شود . چون از کسی برای  نوشتن  حقوق و مواجب نمی گیرم و سود و زیانش هم حتا در ستاره ها نو شته نشده و از خوب و بد بیرون است ؛پس برا خودم و اون خواننده ی فرضی می نویسم .نوشتن توی وبلاگ برام حالت گپ زدن و گفتگوست .چندبار اینجا نوشتم که سمت و مقام بخصوصی ندارم و  هیچ کاره ام و چون هیچ کارگی مهم نیست ، پس طرفدار داشتن و نداشتن ا ش هم از نظر سیاسی مهم نیست . نه برای یک حزب سیاسی مشخص کار می کنم  و نه برای گروهی  گردن کلفت اقتصادی . یعنی تعداد هوادار و هواخواه برام حساب شدنی نیست  و تنها دردمندان و درد شان برام مطرح است و یاری گر بودن.  تا هنوز دم و بازدمی هست، نه چیز دیگر . اندک تجربه و سر سوزن ذوقی دارم که درقفس واژه ها اسیر اند و پی تو می گشتند . تا پرسش های بی ربطی ازت بپرسند . مثلن تا حالا به دلیل بودن ات فکر کرده ایی یا نه ؟ دلیل بودن خودت و هستی به طور کل؟ علت و معلول ها ؛ یا به علت بیگ بانگ  ؟ من سالها با این پرسش ها مشغول بودم و امروز به  نتیجه ی همه گیری نرسیده ام . اونقدر می دانم که پاسخ صددر صدی برای خیلی از پرسش هام ندارم ، ولی شاکرم . و این را هم مطمئنم که علت وجود هستی برای انسان تر شدن انسان بوده و هست.  خیلی چیزها را نمی فهمم  . سعی می کنم از این خرُده هوش که دارم استفاده کنم و پاسخی بیابم که  مثلن چرا بعضی از انسانها آنقدر از خود بیگانه  می شوند که  به اعتقادات و یا دانسته ها ی خود هم بی باور می شوند .   برای نمونه این ؛ چه گونه می تواند یک نفر ادعای دینداری بکند و با خالق خود ستیز ؟ چقدر خون ریخته شده به نام دین ؟ ببین !  پیروان سه دین  مطرح  که هر سه از یک منبع نشات گرفته اند ،  الان پس از  هزینه های بسیار تا حدودی یکدیگر را پذیرفته اند . حالا جدا از تنگ نظری های گذشته  ، تازه  امروزه   در گیریک عده تروریست  جنایتکارهم شده اند که به نام دین ، خونخواری و بی رحمی رواج می دهند. تا حالا از خودت پرسیده یی  چرا ؟ خب اینکه جنایتکار  در جوامع انسانی  کم و بیش پیدا می شده ، شکی نیست ، اما آیا بدین صورت و با این  تشکیلات  سازماندهی شده ی فعلی به نام دین ؟  کشت و کشتار سازماندهی شده به نام دین در قرون وسطا  جوری  وحشیانه بود که  مردم نیاز به تغییر داشتند ودراروپا  رنسانس  باعث آگاهی و رهایی بسیاری از جوامع شد  و سکولاریسم و لاییسیسم را به ارمغان آورد و دورانی نو آغاز شد . و یا دلیل این فاجعه را؟ نژادپرستی بیمارگونه وناآگاهانه سده ی پیش باعث  دو جنگ جهانی شد . ابته امروزبه دلیل آگاهی ، همه ی آن کشورها که روزی با هم می جنگیدند ، یک اروپای متحد تشکیل داده و دوست هم شده اند .می پرسی  پس چه جور است که هنوز در گوشه و کنار همین کشورها عده یی هم پیدا می شوند که از آزادی و احترام به حرمت انسان به طور کل ناخشنودند و پی بی قانونی و جنایت هستند ؟   یا مثلن از وضع ایران  چبزی می دانی؟  می دانی چه شده که جامعه یی حدود صد  واندی سال است  به دنبال آزادی و عدالت اجتماعی ست و امروزه در بند یکی از بدترین دیکتاتوری ها است ؟ تا  حالا به دلیل این ناهنجاری ها فکر کرده یی ؟ انسان اگر کمی ساده باشد ، شاید به این نتیجه برسد که همه ی دعواها سر لحاف ملا نصرالدین بوده و همه اش دروغ . به نظر من اما نه .  آنچه که بوده و هست  دعوا ی نادانی و آگاهی  ست . نه بیشتر و نه کمتر . درد کهنه ی انسان  ، کنار نیامدن باپرسش های خود و  نفهمیدن  بسیاری از چراهاست  . دردی که  یاری کردن درمان اش شاید به عهد ه ی ماست .        

۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

خویش بهتر بشناسیم

همین الان داشتم تلویزیون نگاه می کردم . برنامه یی در کانال زت د ِاف ( کانال دو آلمان) . موضوعی جالب از خودشناختن . مردی که پس از گذشت سالیان از عمر ، در یک فاز افسردگی شدید و بی خوابی  و دارو و بستری شدن ووو قرار می گیرد ـ درد آشنایی برای خیلی از انسانها ـ  و زمانی که خود را بهتر می شناسد ،  از درد رها می شود. فیلم گزارشی  که درباره ی همدرد ان و آشناگی با آنها و  خود را بهترو همدردی را بیشتر  شناختن ساخته شده بود . به گفته ی آن مرد  او پس از نجات از آن فازبرای بار سوم زاده شده و اکنون چهارسال است که دارد زندگی می کند . موضوع جالبی بود . و    ظهر سایت شخصی محسن سازگارا و گزارش روزانه از در بندیان بیمار و در خطر را دیم  و  در مقاله یی بر پیک نت ، خواندم که دروغ گویی در ایران باعث بدبختی شده  چه دانا این پیک نتی ها ؟!!. چند دقیقه ی چاقو کشی و زد و خورد و زخمی کردن یکی و عربده کشی دیگری و خشونت محض و درد و بدبختی جامعه ی آتوریته ( زور و دستور پسند ).وضع مردم ایران . در جامعه یی که زور و قمه و چاقو و بی رحمی و خونریزی ، در پوشش دولت وحکام انجام می پذیرد و پسندیده شده ، اگر که مردم تحت فشار . اینگونه به جان هم نیفتند ،عادی نیست . و باید دنبال پاسخی ، برای درمان این معضل تازه ی جامعه بود ،اما رخداد ورویدادهای اینگو نه عجیب نیست .مردم بدبخت ایران فعلن بد جور در فشار اند  و تنها.  ولی بد نیست بدانند که دردهای انسان ها از هم دور نیست و همه بر یک قایق نشسته اند و دل بی درد وجود ندارد . برای رهایی  باید فشار و درد را شناخت و نا همواری ها راهضم کرد . هر کس به نحو خود . یکی با گریه در احیا ، یکی با رقصی حسابی ، یکی با ورزش ، یکی بامطالعه و دیگری به فعالیت همنو ع دوستانه و یکی با مدیتیشن و یوگا .منظورم این است ؛ ما انسانها  همدردیم و می توانیم یاری گر هم باشیم و
یک پیشنهاد از خودم . برای  آنها یی که مدیتیشن کار می کنند . ، هنگامی که پس از مدتی در اعماق خویش به شناخت پرداختی ،تلاش کن بدبختی ها و لحظات تلخ و رنج آور زندگی ات را به یاد آوری . در این میان خواه نا خواه در یک تجربه ی سخت و دردناک ، اشخاصی را هم در ذهن ات می بینی . آنزمان که با به بادآوردن بدترین ستمی که بر تو رفته ، به جایی از انسانیت و بزرگی رسیده باشی که هیچ حس کینه و خشونت در تو نباشد ، گامی بزرگ در کمال بر داشته یی و این جایگاه تحسین برانگیز است    

۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

MMS

ام ام اس  نام محلولی ست که درواقع سال ها به عنوان یک نوع کُلُر در بسیاری از دکان های عطاری و مغازه ها و بقالی ها مورد استفاده بوده ، تا اینکه آقای " جیم هامبل " به صورت مجبوری و اتفاقی ـ در آدرس لینک می توان با داستان زندگی او آشنا شد ـ به این پی می برد که این محلول را می توان نه تنها به عنوان داروی مالاریا  ، بلکه می توان هم برای بسیاری از بیماری های دیگرمصرف کرد و خوب جواب می دهد و جان هزاران نفر را تا حالا نجات داده . اگر کسی بیشتر علاقه به آشنایی با داروی ام ام اس که فقط نوعی مینرال است داشت ، می تواند به همان آدرس  بالابرود من خودم کتابی از او خواندم و تا آن حد که متوجه شدم و از کتاب فهمم شد ، یک بطر کوچک هم سفارش دادم و می خواستم اول رو خودم تست کنم و بعدن اینجا چیزی بنویسم ، اما تا امروز نیاز نداشتم و هنوز امتحان نکرده ام   .