شیواناندا یوگا یکی از کامل ترین شیوه های یوگاست . شاگردان همین مکتب هم در چند دهه ی گذشته بنا بر نوع زندگی مدرن شهری ، هاتا یوگا را ـ بویژه در اروپا و آمریکا ـ ترویج دادند . بسیاری از مردم وقتی اسم یوگا را می شنوند ، تصویری از مرتاض های هندی در ذهن دارند ، در صورتی که بوگا ، مجموعه یی برای تندرستی ست وجوری شبیه به ورزش و نرمش و ژیمناستیک ومدیتیشن . به هر حال هرچه که هست ، چندین هزار سال قدمت ، خدمت به انسان در یوگا ثبت شده .شیوه ی یادگیری و دوره ی کامل آن به سبک کلاسیک تا بیست سال طول می کشیده . امروزه بنا بر ذوق دنیای مدرن ، با کلاس هایی چند ماهه می توان در حد مبتدی ، برای تمرینات روزانه ی خود ، در خانه پس از برخاستن از خواب ، یا پیش از به خواب رفتن هر شب انجام داد . البته پس از چندماه که از مراحل نخست یادگیری می گذرد و آشنایی با عالم تسکین دهنده و زیبای یوگا اتفاق افتاد ، پای کارمی مانی و خودت می بینی که هر ماه از ماه پیش بهتر شده یی . کلن یوگا آنقدر کمک به انسان در گیر شلوغی و استرس می کند ، که با یک پست و چند خط نوشته نمی شود همه ی خوبی هاش را بیان کرد . جالب اینجاست که یوگا چیز پیچیده یی نیست و تنها با ید بخواهی و انجام بدهی . در اصل همانگونه که خیلی از اساتید یوگا به یاد آورده اند ، یوگا یعنی دم و بازدم آگاهانه . و یا اینکه گفته شده : روزی ده بار سلام بر آفتاب را که انجام بدهی ، تا صد سالگی هم که عمر بکنی ، سرپایی و نیازی به عصا نداری ! آسانه های سلام بر آفتاب شبیه به گرم کردن بدن در زورخانه است . یا شب ها ، پیش از به بستر رفتن ، چند دقیقه برای آسانه ی سلام بر ماه به طور کل خواب را به نحوی عجیب آنقدر تغییر می دهد که نا گفتنی ست و باید خودت تجربه کنی تا بفهمی . بد نیست این را بدانی که به آرامش رسیدن از طریق یوگا ، یهویی نیست و به صرف وقت نیاز دارد .مثل قرص و کپسول نیست ، اما هنگامی که راهی از طریق یوگا برای آرامش پیدا کنی ، دیگر به قرص خواب نیاز نداری.برای انسان مدرن امروز ، یوگا بسیار یاری گر است
یک سوسیالیست دموکرات پاسیفیست. نویسنده،مترجم و بلاگر آزاد در تبعید.
یک سوسیالیست دموکرات پاسیفیست. نویسنده،مترجم و بلاگر آزاد در تبعید.
۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه
۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه
زکجا آمده ام ؟ آمدنم بهر چه بود ؟
حالا جدا از پرسش فلسفی ش ،همینجور ساده ، از خودت بپرس ، پیشینیانت که بوده اند . در ایران، از دید ریشه یابی ، در تاریخ خود ، هر کس می تواند سر در گم شود . آنقدر دین و آیین و نژاد وفرهنگ در هم تنیده که یک ایرانی نمی تواند به آسانی بگوید پیشینیان او دقیقن زکجا آمده اند . و این نشان پیشرفتی مدنی بوده . از هنگامی که مذهب شیعه ی اثنی عشری به عنوان دین رسمی کشور اعلام شد ؛ بسیاری از مردم هم ، آن را پذیرفتند .منم تا چند سال پیش اصلن از خودم نپرسیده بودم که مثلن پدربزرگم از سمت پدری در پانصد سال پیش چه دینی داشته . برام مهم نبود . فقط می دانستم که او در اطراف اصفهان زندگی می کرده.البته می دانستم که مسلمان نبوده و از ارامنه بوده . و بهمین دلیل هم امروز در شناسنامه یکی از نام های خانوادگی ام اسلامی ست . شاید از سوی مادری هم ، پیشینیانم یهودی بوده اند . جدن برام مهم نبود . امروز از کی ایرانی بودن یا نبودن شان هم برام مهم نیست و تنها می دانم که خداپرست بودند و در این چند سده ی گذشته ، خواسته یا نا خواسته مسلمان شیعه ی دوازده امامی بوده اند و منم شیعه ی دوازده امامی بودم . در دوران انقلاب حتا تا حدودی مذهبی ـ در سن و سال نوجوانی . از سال های شصت ، شصت و یک که بکش بکش دولتی و مذهبی آغاز شد ، من یکی از اولین افرادی بودم که از اوضاع ناراضی شدم ، اما مجبور ، تا بیست و سه سالگی در ایران زندگی می کردم. پس از خدمت سربازی و پایان جنگ تونستم از ایران بیام بیرون . اول که پناهنده شده بودم .پس از هفت سال ، قانون جدیدی در زمان رفسنجانی تصویب شد که پناهندگانی که آدم نکشته اند و در سازمان مشخصی فعال نبوده ، می توانند به ایران بیاند و بروند . از آن به بعد ، سعی کردم هر ساله به ایران برم . بین فرانکفورت و ایران هم راه چندانی نبود و مخارج زیاد ی نداشت . در هفت هشت سال گذشته به دلیل بیماری و کم کاری ، تونستم حتا یکبار چندماه ایران باشم . سه سال پیش وقتی که داشتم از ایران بیرون می اومدم ، احساس بیست سال پیش را داشتم و می دانستم که دیگر زود به ایران بر نمی گردم . آنچه که توی این دوسه سال بر مردم گذشت ، جای شکر دارد که آنجا نبودم . امروز به عنوان یک ایرانی آواره و بیمار و بی کار ، اما آگاه ، یکی از مخالفان این نظام کنونی ام . و می دانم که تا این اوضاع در ایران حاکم است ، من از آن طرفا پیدام نمی شود . این سی سال گذشته ، مرا از دین ومذهب قبلی ام آنقدر دور کرده ، که امروز به جرات خودم را به بوداییان نزدیک تر از ادیان دیگر می بینم و اگر قرار باشد ، خود را پیروی دینی بدانم ، آن دین ، دین سیدارتاست
۱۳۸۹ آبان ۱۸, سهشنبه
گپ
امروز می خوام گپ بزنم . با یکی. یک نفر خیالی که یک وقتی از این طرفا پیداش می شود . یکی دوبار اینجا نوشتم که نمی دانم ، اصلن برای چه و که می نویسم . همانجور که از بی خوانندگی و بی کامنتی اینجا به نظر می رسد ، زیاد هم بی ربط خیال نکردم . ولی می نویسم . امیدوارم که این نوشته ها روزی یاری گر شود . چون از کسی برای نوشتن حقوق و مواجب نمی گیرم و سود و زیانش هم حتا در ستاره ها نو شته نشده و از خوب و بد بیرون است ؛پس برا خودم و اون خواننده ی فرضی می نویسم .نوشتن توی وبلاگ برام حالت گپ زدن و گفتگوست .چندبار اینجا نوشتم که سمت و مقام بخصوصی ندارم و هیچ کاره ام و چون هیچ کارگی مهم نیست ، پس طرفدار داشتن و نداشتن ا ش هم از نظر سیاسی مهم نیست . نه برای یک حزب سیاسی مشخص کار می کنم و نه برای گروهی گردن کلفت اقتصادی . یعنی تعداد هوادار و هواخواه برام حساب شدنی نیست و تنها دردمندان و درد شان برام مطرح است و یاری گر بودن. تا هنوز دم و بازدمی هست، نه چیز دیگر . اندک تجربه و سر سوزن ذوقی دارم که درقفس واژه ها اسیر اند و پی تو می گشتند . تا پرسش های بی ربطی ازت بپرسند . مثلن تا حالا به دلیل بودن ات فکر کرده ایی یا نه ؟ دلیل بودن خودت و هستی به طور کل؟ علت و معلول ها ؛ یا به علت بیگ بانگ ؟ من سالها با این پرسش ها مشغول بودم و امروز به نتیجه ی همه گیری نرسیده ام . اونقدر می دانم که پاسخ صددر صدی برای خیلی از پرسش هام ندارم ، ولی شاکرم . و این را هم مطمئنم که علت وجود هستی برای انسان تر شدن انسان بوده و هست. خیلی چیزها را نمی فهمم . سعی می کنم از این خرُده هوش که دارم استفاده کنم و پاسخی بیابم که مثلن چرا بعضی از انسانها آنقدر از خود بیگانه می شوند که به اعتقادات و یا دانسته ها ی خود هم بی باور می شوند . برای نمونه این ؛ چه گونه می تواند یک نفر ادعای دینداری بکند و با خالق خود ستیز ؟ چقدر خون ریخته شده به نام دین ؟ ببین ! پیروان سه دین مطرح که هر سه از یک منبع نشات گرفته اند ، الان پس از هزینه های بسیار تا حدودی یکدیگر را پذیرفته اند . حالا جدا از تنگ نظری های گذشته ، تازه امروزه در گیریک عده تروریست جنایتکارهم شده اند که به نام دین ، خونخواری و بی رحمی رواج می دهند. تا حالا از خودت پرسیده یی چرا ؟ خب اینکه جنایتکار در جوامع انسانی کم و بیش پیدا می شده ، شکی نیست ، اما آیا بدین صورت و با این تشکیلات سازماندهی شده ی فعلی به نام دین ؟ کشت و کشتار سازماندهی شده به نام دین در قرون وسطا جوری وحشیانه بود که مردم نیاز به تغییر داشتند ودراروپا رنسانس باعث آگاهی و رهایی بسیاری از جوامع شد و سکولاریسم و لاییسیسم را به ارمغان آورد و دورانی نو آغاز شد . و یا دلیل این فاجعه را؟ نژادپرستی بیمارگونه وناآگاهانه سده ی پیش باعث دو جنگ جهانی شد . ابته امروزبه دلیل آگاهی ، همه ی آن کشورها که روزی با هم می جنگیدند ، یک اروپای متحد تشکیل داده و دوست هم شده اند .می پرسی پس چه جور است که هنوز در گوشه و کنار همین کشورها عده یی هم پیدا می شوند که از آزادی و احترام به حرمت انسان به طور کل ناخشنودند و پی بی قانونی و جنایت هستند ؟ یا مثلن از وضع ایران چبزی می دانی؟ می دانی چه شده که جامعه یی حدود صد واندی سال است به دنبال آزادی و عدالت اجتماعی ست و امروزه در بند یکی از بدترین دیکتاتوری ها است ؟ تا حالا به دلیل این ناهنجاری ها فکر کرده یی ؟ انسان اگر کمی ساده باشد ، شاید به این نتیجه برسد که همه ی دعواها سر لحاف ملا نصرالدین بوده و همه اش دروغ . به نظر من اما نه . آنچه که بوده و هست دعوا ی نادانی و آگاهی ست . نه بیشتر و نه کمتر . درد کهنه ی انسان ، کنار نیامدن باپرسش های خود و نفهمیدن بسیاری از چراهاست . دردی که یاری کردن درمان اش شاید به عهد ه ی ماست .
۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه
خویش بهتر بشناسیم
همین الان داشتم تلویزیون نگاه می کردم . برنامه یی در کانال زت د ِاف ( کانال دو آلمان) . موضوعی جالب از خودشناختن . مردی که پس از گذشت سالیان از عمر ، در یک فاز افسردگی شدید و بی خوابی و دارو و بستری شدن ووو قرار می گیرد ـ درد آشنایی برای خیلی از انسانها ـ و زمانی که خود را بهتر می شناسد ، از درد رها می شود. فیلم گزارشی که درباره ی همدرد ان و آشناگی با آنها و خود را بهترو همدردی را بیشتر شناختن ساخته شده بود . به گفته ی آن مرد او پس از نجات از آن فازبرای بار سوم زاده شده و اکنون چهارسال است که دارد زندگی می کند . موضوع جالبی بود . و ظهر سایت شخصی محسن سازگارا و گزارش روزانه از در بندیان بیمار و در خطر را دیم و در مقاله یی بر پیک نت ، خواندم که دروغ گویی در ایران باعث بدبختی شده چه دانا این پیک نتی ها ؟!!. چند دقیقه ی چاقو کشی و زد و خورد و زخمی کردن یکی و عربده کشی دیگری و خشونت محض و درد و بدبختی جامعه ی آتوریته ( زور و دستور پسند ).وضع مردم ایران . در جامعه یی که زور و قمه و چاقو و بی رحمی و خونریزی ، در پوشش دولت وحکام انجام می پذیرد و پسندیده شده ، اگر که مردم تحت فشار . اینگونه به جان هم نیفتند ،عادی نیست . و باید دنبال پاسخی ، برای درمان این معضل تازه ی جامعه بود ،اما رخداد ورویدادهای اینگو نه عجیب نیست .مردم بدبخت ایران فعلن بد جور در فشار اند و تنها. ولی بد نیست بدانند که دردهای انسان ها از هم دور نیست و همه بر یک قایق نشسته اند و دل بی درد وجود ندارد . برای رهایی باید فشار و درد را شناخت و نا همواری ها راهضم کرد . هر کس به نحو خود . یکی با گریه در احیا ، یکی با رقصی حسابی ، یکی با ورزش ، یکی بامطالعه و دیگری به فعالیت همنو ع دوستانه و یکی با مدیتیشن و یوگا .منظورم این است ؛ ما انسانها همدردیم و می توانیم یاری گر هم باشیم و
یک پیشنهاد از خودم . برای آنها یی که مدیتیشن کار می کنند . ، هنگامی که پس از مدتی در اعماق خویش به شناخت پرداختی ،تلاش کن بدبختی ها و لحظات تلخ و رنج آور زندگی ات را به یاد آوری . در این میان خواه نا خواه در یک تجربه ی سخت و دردناک ، اشخاصی را هم در ذهن ات می بینی . آنزمان که با به بادآوردن بدترین ستمی که بر تو رفته ، به جایی از انسانیت و بزرگی رسیده باشی که هیچ حس کینه و خشونت در تو نباشد ، گامی بزرگ در کمال بر داشته یی و این جایگاه تحسین برانگیز است
۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه
MMS
اشتراک در:
پستها (Atom)