مثلن اعتیاد خودم خواندن و نوشتن است . بد درد بی درمانی ست . خب البته علاقه و عادت و حتا اعتیاد به خواندن اعتیاد بدی نیست ، اما اعتیاد به نوشتن مکافات ا ست . به کسی جز خو دت ، صدمه نمی زند و تا حالام کسی را به خواندن مجبور نکرده ام ، اما برای خودم بیشتر از سود ، زیانبار بوده .خلاصه بد دردی ست .پیش تر از وبلا گستان ، برا خودم و چند نفر اهل فن می نوشتم و اگر دوستی لطف می کرد و نوشته یی می خواند ، نقدی می کرد و یاری گر می شد .گاهی هم نوشته یی به یکی از سرشناسان می رساندم و خودی نشان می دادم . و حقا که همه یاری گر شدند . برا نمونه این خاطره ؛ کار من تئاتر و ادبیات نمایشی بود و یکبار هم به فکر شعر گفتن افتادم و چند تا شعر و معر نوشتم و یک جوری به دست زنده یاد هوشنگ گلشیری رساندم . آنچه که پس از خوندن ، پای برگه ها نوشته بود که هیچ . نا گفتنش بهتر . اما خودش را که ملاقات کردم ، خوب گفت : همون کار خودتو بکن ! چرا دیگه اینا رو می نویسی ؟ واقعن هم حق داشت . پس از سال ها یادگیری یک مبحث ، یهویی ول کرده بودم و می خواستم شاعر بشم . تویکی از پستام نوشته بودم که نمایشنامه یی برای نوشتن هست و باید نوشته شود . نوشتم اش . برا کسی نفرستادم ،تا نظری دهد . چون خودم از نوشته راضی نیستم و خوشم نیومده و تازه پس از سال ها فهمیدم که نه تنها شاعری بلد نیستم ، نمایشنامه نویسی هم یادم رفته . اما می نویسم . چه کنم که اعتیاد به نوشتن بد دردی ست و باید بنویسم . شاید در آینده ، آن نمایشنامه ـ به نام مخمصه ـ را بذارم اینجا تا خوانده و بحث شود .
یک سوسیالیست دموکرات پاسیفیست. نویسنده،مترجم و بلاگر آزاد در تبعید.
یک سوسیالیست دموکرات پاسیفیست. نویسنده،مترجم و بلاگر آزاد در تبعید.
۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه
۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه
اعتیاد
اعتیاد چیست ؟
یک بیماری ست .خواسته یی شبیه به عادت.با این تفاوت که عادت زورش بیشتر از تو نیست ، اما اعتیاد می تواند از تو قوی تر شود . نشان شم اینست که معتادان بد جور در تضاد با خود زندگی می کنند و در رنج کامل بسر می برند ، حتا آن هنگام که پُر از کیف و هورمون ،به خیال خودشان راضی اند ، یا از دید یکی دیگر سرخوش اند ، جایی پیچیده در وجودشان ، در رنج است .
معتاد شاید بنا به نوع و شدت اعتیاد اش زودتر از یکنفر که بیمار نیست مرتکب جرم شود ، اما خود اعتیاد به ذاته از نظر قضایی جرم حساب نمی شود ، اعتیاد یک بیماری ست و تنها معتادبودن به معنی مجرم بودن نیست . وقتی این ناهنجاری و مریضی را علمی بررسی کنی ، می بینی که صدها جور است و میلیونها نفر ، معتاد اند . کارشناسان ، چند گونه اعتیاد را عمومی تر دیده اند و مقاومت و رهایی از آن را برای یک معتاد سخت تر . از جمله :اعتیاد به دخانیات ، قمار و بعضی از مواد مخدر و الکل . مثلن سیگار همه جا هست و خیلی ها می کشند و خانمان بر انداز نیست و فقط سرطان ریه را نزدیکتر می کند ، ولی نمونه های تلخی از زندگی معتادان هم هست که این ناهنجاری خانمان برانداز و تلخ تجربه شده . به نظر عده یی از تراپویت ها ی کاردان ؛ بیماری اعتیاد آنچنان در روان و شخصیت بیمار ریشه می یابد ، که جزوی از وجود و کاراکتر می شود . آنقدر به نظر بیمار ، این بیماری عادی و طبیعی می شود که به راحتی می گوید ؛ نه من معتاد نیستم فقط بعضی وقتا. همه ی کارشناسان می دانند ، که نخستین گام رهایی یک معتاد از اعتیاد ؛ پذیرفتن معتاد ی وبیماری اش است و گام های پس از آن یکی پس از دیگری شدنی ست .خوشبختانه امروزه جدا از شیوه ها ی آکادمیک و روانشناختی علمی برای رهایی از این بیماری ، روش ِ خود درمانی در انجمن های معتادان گمنام هم مستحکم شده و یاری گر . و مفید . به درد آشنا و اعتراف کردن به شناخت ، شاید یاری گر شود
معتاد شاید بنا به نوع و شدت اعتیاد اش زودتر از یکنفر که بیمار نیست مرتکب جرم شود ، اما خود اعتیاد به ذاته از نظر قضایی جرم حساب نمی شود ، اعتیاد یک بیماری ست و تنها معتادبودن به معنی مجرم بودن نیست . وقتی این ناهنجاری و مریضی را علمی بررسی کنی ، می بینی که صدها جور است و میلیونها نفر ، معتاد اند . کارشناسان ، چند گونه اعتیاد را عمومی تر دیده اند و مقاومت و رهایی از آن را برای یک معتاد سخت تر . از جمله :اعتیاد به دخانیات ، قمار و بعضی از مواد مخدر و الکل . مثلن سیگار همه جا هست و خیلی ها می کشند و خانمان بر انداز نیست و فقط سرطان ریه را نزدیکتر می کند ، ولی نمونه های تلخی از زندگی معتادان هم هست که این ناهنجاری خانمان برانداز و تلخ تجربه شده . به نظر عده یی از تراپویت ها ی کاردان ؛ بیماری اعتیاد آنچنان در روان و شخصیت بیمار ریشه می یابد ، که جزوی از وجود و کاراکتر می شود . آنقدر به نظر بیمار ، این بیماری عادی و طبیعی می شود که به راحتی می گوید ؛ نه من معتاد نیستم فقط بعضی وقتا. همه ی کارشناسان می دانند ، که نخستین گام رهایی یک معتاد از اعتیاد ؛ پذیرفتن معتاد ی وبیماری اش است و گام های پس از آن یکی پس از دیگری شدنی ست .خوشبختانه امروزه جدا از شیوه ها ی آکادمیک و روانشناختی علمی برای رهایی از این بیماری ، روش ِ خود درمانی در انجمن های معتادان گمنام هم مستحکم شده و یاری گر . و مفید . به درد آشنا و اعتراف کردن به شناخت ، شاید یاری گر شود
به نظر من اما ؛ بیماری اعتیاد در انسانها بسیار است و خطرناک ترین آن ، برای تندرستی خود بیمار ـ و بویژه انسانهای دیگر ـ ؛ اعتیاد به قدرت سیاسی وبیشتر و بیشتر طلبیدن و تمامیت خواهی ست . بیماری یی که بسیاری از حاکمان زور گوی جهان به آن مبتلا شده بودند .امروزه انسان خردمند می داند که هر چه ساختارها ی سیاسی در یک کشور مستبدانه تر باشد ، این بیماری بیشتر شدت شیوع می گیرد و مردم آن جامعه بدبخت تر اند . نمونه اش که برای ما ایرانیان امروز کاملن قابل مشاهده و با لمس بر جان است و نیازی به یادآوری نیست و گیر کار در ساختار است .
۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه
نسز د که زنم لاف
چونکه زیاد از کار با وبلاگ حالیم نیست و نمی تونم با چندتا برچسب و تصویر ولینک برای همیشه یادآوری و تایید و تثبیت کنم ، باید با چندباره نویسی اینبار هم اعلام کنم که مخالف جنگ وخونریزی وآشوب و خشونت و شکنجه و اعدام و بی قانونی و بی عدالتی ام . یعنی بدبختی مردم ایران برام آشناست . از همین وبلاگ لکاته و بی حال و بی خواننده ام پیداست که هیچ کاره ام ، اما بیدار . و آگاه از درد. پس نمی خوام اینجا فحش و فحشکشی راه بندازم و خوب و بد کنم و دنبال مقصر بگردم ، یا خود بزرگ بینی کنم . می خوام با ایران فردا و جامعه ی آزاد اش ، اگر توانستم یار شوم ،پس می نویسم . برای خودم . در وبلاگ شخصی ام . از دیشب تا حالا موضوع تغذیه و خوراک و چگونگی این مهم در دنیای مدرن امروزه بد جور مخ کارگفته . در واقع یکی از دلایل بودن و بازگشتم به آلمان ، پیش رو داشتن گذراندن دوره یا تحصیل در زمینه ی تغذیه و مواد غذایی بود که نشد . شیر ملامینی ها ی چندسال پیش که از یاد نرفته ؟ امروزه پنیر ی می خری که پنیر نیست و از شیر تهیه نشده و فقط شکل پنیر است و اگر مزه یی هم می دهد در لابراتوار ساخته شده .و خیلی از خوراکی ها ی دیگر و نوع و مقدار مصرف اش و به طور کل تغذیه چه معنی برای انسان داشته و دارد و خواهد داشت .در دنیای مدرن و پیشرفته ی امروز ، دولت ها خوب می دانند که باید مواظب و مراقب باشند ، تا چند طماع سودجو ، نتوانند با جان مردم بازی کنند . اما بدبختانه در همه جای دنیا این چنین نیست . در کشورهای فقیر و بی قانون با نظام دیکتاتور ی در دنیا ،بیچارگی مردم اش آنقدر زیاد است که هیچ کنترلی نیست و انسان ها تنها به فکر سیر شدن اند و زیاد با سالم و اصل بودن مواد خوراکی کاری ندارند .
۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه
بانک اطلاعاتی ام اس
در سایت بانک اطلاعاتی ام . اس مقالات بسیاری در باره ی بیماری و جدیدترین داروها و شیوه های مدرن تراپی ام . اس نوشته شده . و شاید پاسخ پرسشی شود . درضمن چون خودم اصفهانی ام ، می خواستم امروز این را هم به پست دیروز اضافه کنم ؛ اصفهان شهر بدی برای زندگی نیست .فقط به محیط زیست اش بی رحمی شده . و برای زندگی من ، خیلی از نا سالمی ها ی شهر و بروز بیماری ام . اس ، باعث تغییرات مهم و مفیدی شد . یعنی اگر من از هشت سال پیش شیوه ی زندگی ام را عوض نکرده بودم ، تا حالا کفن پوسونده بودم . آگاهی به بیماری ، باعث سالم شدنم شد . یعنی ؛ عدو شد سبب خیر.
۱۳۸۹ مهر ۲۷, سهشنبه
ندانم های بسیار است
اینکه یک بیماری ژنتیک در یک انسان باشد وخود را نشان دهد ، پیچیده و نفهمیدنی نیست ، اما بیماری حتمی هم نباید خود را در زندگی به یک نفر نشان دهد .یعنی انسان سالم و تندرست و بی درد نیست و نوبر شده .اما پرسش اینجاست که ؟ چرا یک نوع بیماری در یک منطقه شیوع دارد و در یک جای دیگر نه ؟ مثلن ام .اس در ژاپن و چند کشور دیگر کم است ودر چند منطقه دیگر بسیار . نمونه هایی بوده که بیمار محل زندگی خود را تغییر داده و چند سال بعد ، بیماری تقریبن علاج شده .پرسشی ، چند سال برای خود من پیش آمده بود که چرا هر بار که من چند هفته ایران بودم ،چند ماه پس از برگشت به آلمان دردی بیشتر داشتم وکار به دکتر و بیمارستان می کشید . پس از چند سال ،تفکر به حال نا حال خود ، سه سال و نیم پیش ، چند ماه در اصفهان بودم . و سعی کردم عین زندگی در آلمان و حتا سالم تر ، مراقبه و مدیتیشن و یوگا کنم . پس از چند هفته ، بدبختانه به این رسیدم که هوا و آب و خاک اصفهان نه به حال من و نه به حال خیلی از دیگر بیماران ام. اس می سازد .از قدیم خیلی از پزشکان اصفهان می گفتند که در اصفهان بدون آمپول فلان و بیسار این درد و بدبختی را در این شهر داری و نمی شود بی داروی مدرن قوی و شیمیایی وپیشرفته بود ، چون اصفهان جای سالمی نیست .در سه ماه ، سه بار ، بدجور زمین خوردم . یعنی یک بار پالیزید و دوبار ،انگار خون به مغز نرسید . در این چندماه ، زیباترین و بهترین اش برای حال من ، سه روزی بود که در ده و دور از شهر بودم .البته زندگی های شهری با مزیت و راحتی ها بسیاری ست ،اما آن رفاه می تواند خودش به درد و بیماری و مرگ زودتر برسد . در متون باستانی و کهنه ی طب سنتی ایران ، از زندگی دلنشین و زیبا ی اصفهان و آب و هوای چهارفصل و نمونه ی اصفهان ذکر شده ، اماآنچه که امروز در اصفهان است ؛ مضر است . کوه صفه ی اصفهان سی سال پیش از شاهین شهر وسه ده و پایین شهر و سگزی پیدا بود . صبح ها پس از طلوع ، کمی گرد و خاک دور کوه صفه پیدا بود ، اما کوه هم دیده می شد . امروز ولی از دروازه شیراز و از پای خود کوه هم ، بعضی و قتها دیدنی نیست . هاله یی از دود و گاز و سیاهه یی دور صفه را گرفته . بعله .
۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه
M.S
مولتیپل اسکلروزیس یک بیماری سیستم ایمنی بدن است که ارتباط عصبی بین اندام را به اخلال می کشاند . یعنی دستورات مغز با اشکال و اتصالی از سوی نخاع به اعضا ی دیگر مرتبط است .بیمار ی دو و نیم تا سه میلیون نفر در دنیا. این بیماری گرفتنی نیست . یا آدم دارد یا نه . وبه گفته و نوشته ی متخصصان و پزشکان ؛ معمای پیچیده ی قرن شده . این بیماری از بدو تولد در ژن ها و ارثیه ی خود از نسل اندر نسل پیش از خود دریک نفر است . این توضیح ساده یی بود ، در رابطه با بیماری ، برای آنها که زیاد از این بیماری خبر ندارند و تنها شاید تصاویری دردناک در تلویزیون دیده اند و می دانند که این بیماری می تواند به فلج کامل یک انسان منجر شود و بکشد و بیشتر از این هم نمی دانند ... و لی جدا از این ، می خواهم برای خواننده یی که بدلیلی با ام.اس یا مبتلایان به آن بیشتر آشناست از خودم وتجربیاتم در این سال های گذشته ـ از زمان بروز تا حالا ـ بنویسم .هشت سال پیش که برای دیدن خویشان و تعطیلات، چند هفته ایران بودم ، حمله ی نخست خود را به نحوی نشان داد ،که من خیال کردم ، سکته است . آن روز تا دو سال پس از آن حرفی از ام .اس برام آشنا نبود . چند ماه پس از آن ، وقتی در آلمان پیش دکتر عمومی ام رفتم وگفتم ؛ انگار سکته کردم . گفت ؛ خون ات مشکل داره و نوع تغذیه ات را تغییر بده و چند ماه گیاهخوار شو ! من گوش کردم و نوع تغذیه ام را تغییر دادم و گیاهخوار شدم . بعد ها فهمیدم که این دگرگونی خوراکی چقدر به دادم رسیده .دو سال پس از آن که به دلیل یک هجوم دیگر بیماری ، در چشم وسمت راست بدنم ، مشکل بینایی و موتوریک ایجاد شد ، پزشک ها یک هفته در بیمارستان ،دنبل دلیل اش می گشتند و گفتند :ام.اس است و باید سوزن بتا مصرف کنم . در طول همان هفته یی که بستری بودم و کورتون سنگین مصرف کردم ، دیدم حا لم بهتر شده . وقتی از بیمارستان بیرون اومدم ، و می دانستم که بیمارم ، زندگی را به کل تغییر دادم .دو هفته پس از آن تا حالا ، یوگا و از چند ماه پس از آن به بعد یوگا و مدیتیشن مثل صبحانه روزانه شده . در مجموع در شش سال گذشته ، سه بار در بیمارستان بودم و هر سه بار هم ، یک هفت ،هشت ، ده روزی بیشتر طول نکشید و پس از آن توانسته ام ، تقریبن ، همه کارهای روزانه ی خودم را انجام بدم .البته پس از شش سال آشنایی با این بیماری ، به نتیجه رسیدم که باید دارو هم مصرف کنم . و امروز حدود دوماه است که دارم دارو مصرف می کنم . چون این بیماری مثل یک آتش در بدن همیشه روشن است و باید یک جوری ساکت و خفه و خاموش شود . همه ی آن کارهایی که من می کردم و می کنم ،کمک کرده ، ولی به دارو هم احتیاج است . همان گونه که دکترها می گویند : ام.اس یک بیماریه که در هر کس جور دیگر شدت پیدا می کنه و هیچ کی را هم نمی توانیم صددرصد بیمار ام .اس بدانیم ، تا بعد از مرگ اش ، مغز و نخاع اش را در لابراتوار آزمایش نکنیم ،نمی توانیم بگوییم ، بعله ام.اس داشت . به نظر من ؛ ام .اس می تواند برای یک نفر خطرناک شود ، اما می تواند هم گم شود .وتا آن موقعی که بیمار بیشتر از دیگران از بیماری اش نترسد ، حال اش بد نیست. وباید بداند که می تواند دوباره سرپا باشد و نیمه تن درست هم که شده، امورات بگذراند . وشاید هم روزی آنقدر از بیماری دور شود ، که اصلن دوران بیماری اش را از یاد هم ببرد . واقعیت این است که مخ انسان آنقدر پیچیده و فراخ و بزرگ است که حتا وقتی مخچه هم کار نکند ، او هنور ادامه دارد و هست .
۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه
گناه ...که من چو آهوی وحشی زآدمی گریزانم
تو پست پیش ـ چند ماه قبل ـ نوشتم که دیگه نمی خوام ، مطلبی سیاسی بنویسم واگر چیزی هم نوشتم از بیان بدبختی مردم نباشد و چیزی باشد که به درد مندی سودی برساند .همانطور که پیش ترها گفتم ، من خودم حدود هفت ، هشت سالی ست که با بروز ام .اس درگیر این بیماری ام و الان حدود دو ماه است که در یک گروه از داروی جدیدی که تا چند ماه دیگر اجازه ی استفاده برای عموم در آلمان و تجویز پزشکی اش داده می شود ، مصرف می کنم ؛ روزی یک کپسول . مدتی که نه تلفن داشتم و نه اینترنت و نه وقتی برای نوشتن در بلاگ . امروز اما می خواستم پستی در باره ی برخوردبیمار مبتلا به ام .اس و چگونگی برداشت ادراک او با این بیماری بنویسم و اصلن واژ ه یی از ستم حاکم بر ایران ننویسم . در یکی از اولین مطالب در سایتی خبری می خوانم ، از وضع یک جوان اندیشمند دانشجوی رشته ی فلسفه که مبتلا ی ام . اس است و زیر شکنجه در زندان رژیم جمهوری اسلامی . با خواندن این خبر ، موضوع خود فراموش می کنم و کنچکاو حال او می شوم . در همین وبلاگ نوشتم کی هستم و چه کاره ام و چگونه امورات می گذرد ؛ به شکر . شکر. و بازهم شکر از این آزادی شخصی خود . سپاسگزارم از این که تنها در همان چند سال نخست برپایی این نظام نقش بازی کردم ــ در نوجوانی بدلیل نادانی و تعصب ملی و مذهبی و برای دفاع از میهن زمان جنگ از آن پانزد ه سالگان رو مینی ــ و حدود بیست سال است که آواره ام .آواره و سرگردان و پناهجو ، اما با وجدانی بیدار و آگاه . وخوشحالم که چندسال پیش بی مشکل تونستم از ایران بیرون بیام . زندگی یی مثل وضع همان مفلوک نابینا ی شاکر که در پاسخ حاکم و دلیل شاکری اش ، گفت : هر چند بیمار و فقیر و نا بینام ، اما شاکرم که با امثال تو سر و کار ندارم و تو را نباید ببینم و تعظیم کنم . بعله . من شاکرم که پای برگه ی فروش وجدان خود را هیچ گاه امضا نکردم و هنوز هستم و آگاهانه شاهد این برهه ی تاریخ ایران ام. حضرات !!! در این دو سه سال گذشته ، چهره ی راستین خود را ـ آنچه که نسل نیم سوخته یی چون من می دانست ــ به جهان نشان دادید و هنوز ول کن نیستید . در ضمن آفرین به وجدان های بیدار ایران ! آنهایی که در ایران ماند ه اند و این بدبختی را بر جان تحمل می کنند .
پس از نوشتن این پست ، در ووآ ،برنامه ی جمشید چالنگی را دیدم و تصویر بسیاری از دیگر فعالان بیمار در حبس را . جدن چه نیروی پلیدی در این جنایات مخفی ست ؟ ،
پس از نوشتن این پست ، در ووآ ،برنامه ی جمشید چالنگی را دیدم و تصویر بسیاری از دیگر فعالان بیمار در حبس را . جدن چه نیروی پلیدی در این جنایات مخفی ست ؟ ،
اشتراک در:
پستها (Atom)